part six

237 56 7
                                    

"احساس میکنم از همان ابتدا ، بخشی از روحِ من ، همه چیز تو را دوست داشت . شاید ما از یک ستاره باشیم"

21 June 2024 :

با حس خفگی که داشت و بغضی که در حال ترکیدن بود
کاشی‌های به ظاهر سفید سالن غذاخوری زندان که حالا از شدت کثیفی زرد شده بود رو طی میکشید
از قرار معلوم تمیزکاری‌ها برعهده تازه وارد‌ها بود و بکهیون هم مجبور بود بی هیچ اعتراضی به قوانین ظالمانه زندان ،احترام بذاره .

هنوز همه چیز بر علیه‌اش بود و مدرکی برای اثبات بی گناهی‌اش وجود نداشت .‌ چانیول ،با وجود تمام مدارک و شواهد مدام صدور حکم قطعی رو به تاخیر مینداخت .تو ناامیدی مطلق سر میکرد و روز به روز غمگین تر میشد .
با تنه‌ای که بهش خورد چند قدم به عقب رفت و به دیوار پشت سرش برخورد کرد آخش از ضربه ناگهانی‌ای که به کمرش وارد شده بود در اومد .

تشخیص اون هیکل بزرگ و تاتوهای فراوان سخت نبود.
«ترول» یکی از سایکو‌ ترین زندانی‌های زندان سئول بود.
بدون اینکه به درد کمرش اهمیت بده از مرد فاصله گرفت
ترول کمی دور خودش چرخید و در یک حرکت ناگهانی ، لگد محکمی به سطل زبانه‌ی بزرگی که پر از پسمانده‌های غذا بود زد و مقابل چشم های متعجب بکهیون و بقیه تازه واردها تمام پس مانده‌های غذا پخش زمین شد .

ترول شونه‌ای بالا انداخت و خطاب به جونگ هی، پسرِ کم سنی که درست چند روز بعد از بکهیون ، به زندان منتقل شده بود و صورتش پر از کک و مک های بانمک بود با فریاد گفت :
_هی کک و مکی بیا اینجا
جونگ هی از ترس تو خودش جمع شد و بی حرکت سر جاش ایستاد
ثانیه ای نگذشت که صدای فریاد ترول بلند شد :
_با توام اشغال بیا اینجا

پسر که نفس‌هاش به شماره افتاده بود با قدم‌های آهسته خودش رو به ترول رسوند و با کمی فاصله ازش ایستاد
صدای مرد دوباره تو گوش همشون پیچید و به تنشون رعشه انداخت
_زانو بزن
و بدون اینکه به پسر فرصتی بده پاهاش رو بالا آورد و ضربه محکمی به زانوهاش زد، جونگ هی ناله ای از درد سر داد و روی زمین افتاد
ترول از موقعیت استفاده کرد و سر پسر رو تو پسماندهای غذا فرو کرد
_بخورشون کک و مکی

تمام بدن بکهیون به لرزه افتاد ، هق هق‌ های جونگ هی قلبش رو به درد آورده بود ، علناً به اون پسر ظلم می شد و هیچکس حتی ماموری که مطمئن بود به وضوح صداشون رو می‌شنوه ، کمکش نمیکرد.
آرزو میکرد قدرتی داشت که بتونه از جونگ هی، مقابل ترول عوضی محافظت کنه. وقتی فشار پاهای ترول روی گردن جونگ هی دید بدون این که کنترلی روی رفتارش داشته باشه به سمت مرد رفت و یقه لباسش رو از پشت کشید.
با بغضی که سعی میکرد نشکنه فریاد زد :
_ولش کن حروم زاده ولــش کن کشتیش
فشار پاهای ترول از گردن جونگ هی برداشته شد و با پوزخند ترسناکی سمت بکهیون برگشت . لگدی به شکم جونگ هی زد و ازش فاصله گرفت و رو به بکهیون غرید :
_چه گوهی خوردی !؟

Asteria | chanbaek Where stories live. Discover now