برگ بیست و یکم:
بهترین اتفاقات... خب اونا واقعا تحت اختیار من نبودن و فقط اتفاق افتادن تا من ازشون بهره ببرم.
اولین اتفاق، درخواست همکاری مین یونگی، یه رپر بسیار موفق در خارج از کشور بود که گفته بود میخواد من شخصا باهاش موافقت کنم تا قضیه مثل داستان من و ته یانگ نشه. با همکاری با اون، من یه چهره بین المللی میشدم و می تونستم با شرکت های خارجی که خود مین یکی از اسپانسر هاشون بود قرارداد ببندم. اگر دقت به خرج میدادم، می تونستم میزان فشار کمپانی خودم رو از سرم کمتر کنم و خیلی زود، درآمد کلانی برای خودم داشته باشم.
یه قرارداد رسمی به همراه کمپانی، و یه قرارداد خصوصی با مین یونگی بستم. قرارداد دوم بین من و اون و فقط با شاهدان مورد اعتماد هردومون، بدون اطلاع کمپانی من بود. راضی کردن مین یونگی به این قرارداد زیاد سخت نبود چون هم سود می برد و هم از آدمای بلند پرواز و جاه طلبی مثل من خوشش می اومد. البته که اون نمی دونست من بخاطر چی دارم اینهمه تلاش می کنم.
دومین اتفاق خوب، توی اولین تور جهانی من، بدون گروهم و همراه مین یونگی اتفاق افتاد. هه جین اومده بود و من شب ها توی هتل، نوی اتاق اون می خوابیدم. اینکه اون طی تمام اون تور، فقط یک بار با من خوابید و بقیه شب ها فقط کنار هم به خواب می رفتیم، این معنی رو می داد که داره احساساتی به من پیدا می کنه و این به معنای بهتر شدن اوضاع برای من بود. در همین راستا، اون یه بعد از ظهر که من بیکار بودم و خسته نبودم، منو همراه خودش به دیدن برادر ناتنی ش، کیم نامجون که اون زمان خارج از کشور زندگی می کرد برد.
نامجون، واو... اون واقعا جالب بود. از لحظه ای که دیدمش تفاوتش رو با خواهرش احساس کردم و برای به دام انداختنش نقشه کشیدم. کیم نامجون، موثر ترین مهره ی من در بازی ای بود که مخفیانه به راه انداخته بودم.
اولین قدم، نزدیک شدن به نامجون بود. چه زیر نظر هه جین، و چه بدون اطلاع اون. مسلما هه جین نمی دونست من چه افکاری توی سرم دارم و برادرش هم نمی دونست اون چطور آدمیه پس مشکلی با دوستی کوچک من و نامجون نداشت بعد از اینکه دوباره منو تهدید به پنهانکاری کرده بود.
من و نامجون خیلی زود به هم نزدیک شدیم، حتی از راه دور. من توی کره بودم و اون آمریکا، ولی اونقدر به هم نزدیک شدیم که بتونم پاکی اونو بفهمم، و توی اولین سفرش به کره بعد از آشنا شدنمون با هم، چهره واقعی خواهرشو بهش نشون بدم و در هم بشکنمش.
عذاب وجدانی بابت این کارم نداشتم و ندارم. به هرحال، اون باید می فهمید خواهرش چطور آدمیه تا موثر واقع بشه. خیلی موثر!..
*
*برگ بیست و دوم:
با کمک نامجون و گل رز، بدون اینکه هیچ کس بویی ببره، اولین درآمد خالص خودم رو به حساب نامجون انتقال دادم و نامجون بخشی از سهام کمپانی رو باهاش خرید و به نام من زد. البته دستمزد اون هم فراموش نشد...
این روند، تا جایی ادامه پیدا کرد که بخش بزرگی از سهام سهامدار های نسبتا بزرگ کمپانی رو هم با رضایت یا به زور ازشون خریداری کردیم. یک سال طول کشید تا تونستم اونقدر سهام داشته باشم که بتونم بقیه رو وادار کنم منو عضوی از هیئت مدیره کنن. با اینحال، صبر کردم.
نمی خواستم با هه جین بخاطر این موضوع سر و کله بزنم. وقتش رسیده بود تا خودمو از شرش خلاص کنم. فقط من و کارینا از نقشه خبر داشتیم و گل رز فقط تابع دستورات ما بود تا هرگونه ردی رو پاک کنه.
من و هه جین توی تعطیلات به ججو رفتیم. ویلایی که هه جین اونجا داشت، محل ایده آلش برای سکس با من بود چون کامل ترین وسایل شکنجه ش اونجا بود، و البته سرتاسر دیوار ها پر از عکس هایی بود که از من موقع شکنجه های قبلی گرفته بود. یه ویلای خصوصی برای راز تاریک هه جین.
اون دفعه، صد و هجدهمین باری که آزارم داد، از خیلی چیزها استفاده کرد. تعطیلات، طولانی مدت بود و اون نگرانی ای بابت رد انداختن روی پوست من نداشت. بخاطر پوشوندنشون خیلی دردسر کشیدم. هیچ کس نباید می فهمید هه جین با من چیکار می کرده، وگرنه صد در صد مظنون به قتل می شدم.
صبح روز بعد، من طی یه پروسه طولانی هه جین رو کشتم. اینکه بلاهایی که سرم آورده بود رو سر خودش بیارم کار بدی به نظرم نمی رسید. شب، کارینا مخفیانه پیشم اومد و صحنه رو درست کردیم. من بیهوش و دست و پا بسته توی اتاق خودم بودم و هه جین، اون توی پذیرایی از لوستر حلق آویز شده بود. کارینا به نامجون گفت به خواهرش تلفن بزنه و وقتی اون و حتی من هیچ جوابی ندادیم، نامجون با نگرانی به پلیس زنگ زد.
درسته که با تلاش های وافر من و کارینا، قاتل هه جین رقیب تجاری اون تشخیص داده شد، کسی که برای تصاحب کمپانی مانعی در برابر من حساب می شد، اما برای نامجون زیاد سخت نبود تا با کنار هم گذاشتن همه چیز، متوجه قاتل اصلی بشه...
مدت زیادی طول کشید تا تونستم نامجون رو قانع کنم راهی به جز کشتن هه جین وجود نداشته چون سیستم قضایی کره هیچ وقت نمی تونسته اونو مجازات کنه. البته که منو نبخشید، ولی این رازو پنهان کرد و برای گرفتن کمپانی کمکم کرد.
بدون هه جین و سهامدارهایی که یکی به اتهام قتل توی زندان بود و دیگری نصف سهامشو فروخته بود تا مشکل خودشو حل کنه، رییس هان قدرت زیادی نداشت. ولی برای اخراج کاملش از کمپانی، مجبور شدم اسناد مربوط به پولشویی اون با درآمد کمپانی رو تحویل هیئت رئیسه بدم. حالا، رییس هان بی برو برگرد اخراج بود.
ازونجایی که تمام اموال هه جین به جز اونایی که از قبل به نام خودم کرده بود، به نامجون رسیده بودن، ازش خواستم به جای هه جین ریاست کمپانی رو زیر نظر من به دست بگیره. اون سهام بیشتری داشت، اما من رییس هیئت مدیره بودم و اون نایب رییس و مدیرعامل کمپانی بود.
زندگی به عنوان یه رییس کمپانی در حالی که خودت آیدل اون کمپانی هستی واقعا سخته، مخصوصا وقتی بقیه ایدلا بهت اعتماد نداشته باشن. حتی اون اوایل هوسوک هیونگ هم بهم اعتماد نداشت و از طرفی به عنوان لیدر گروه با من که هم زیردستش بودم و هم کارفرماش، به مشکل بر می خورد.
با اینحال، همه چیز گذشت. همه چیز.....
YOU ARE READING
Diary of Jimin
Fanfictionخواننده پارک جیمین، رازهای زیادی در پس چهره ی زیباش داره؛ و وقتی که متوجه علاقه مکنه دوست داشتنیش جئون جونگ کوک به خودش میشه، آنچنان دچار آشفتگی میشه که رازهاش رو توی یه دفتر بنویسه.....