اولین و دومین برگ

313 25 3
                                    

برگ اول:

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

برگ اول:

من جونگ کوک رو دوست دارم. به بیان واضح تر، عاشقشم... و جونگ کوک هم منو دوست داره، و بخاطر این موضوع، درگیری های ذهنی زیادی دارم. بعد از مدت ها، یه دفتر خاطرات کوچیک برای خودم گرفتم تا داخلش فقط و فقط در مورد جونگ کوک بنویسم. به امید اینکه هر آشفتگی ای که با دیدن هر روزه ش دارم، تا به پایان رسیدن این دفتر، تموم بشه.

ما هر دو همو دوست داریم... اما میدونم برای ده تا بیست سال آینده، فقط در صورتی می تونم اونو کنار خودم داشته باشم که فقط دوست خیلی صمیمی ش باشم، نه چیزی که اون برای من و خودش تصور می کنه؛ چون یه فضای ابری بین ما وجود داره. فضایی که با مسائل مختلفی غیر از عشق پر شده. مشکلاتی که شاید کوچیک به نظر بیان، اما سه تا پنج سال بعد شروع رابطه مون، قطعا به این فکر می کنیم که واقعا ارزششو داشت؟

من حتی الان مطمئن نیستم واقعا توانایی مقابله با تمام فشارهای بیرونی رو داشته باشم، و این در حالیه که می دونم من و جونگ کوک نمی تونیم یه زندگی کاملا مسالمت آمیز حتی بین خودمون داشته باشیم. ما بخاطر چیزهای زیادی با هم بحث می کنیم، و اگر روزی این چیزها از عشق بین ما مهم تر بشن چی؟!

به این ترتیب، من همیشه در حال یک جنگ و جدال درونی ام. بین اینکه جونگ کوک رو به همین شکل داشته باشم، یک دوست واقعا صمیمی؛ یا تسلیم تصورات اون بشم و با زیرپا گذاشتن افکار و ترس های خودم، اون رو جوری که هردومون میخوایم داشته باشم...؟

نمی دونم این جنگ درونی من چقدر طول می کشه، اما می دونم که هرچقدر خسته تر میشم، بیشتر به جونگ کوک نیاز پیدا می کنم. تقریبا مطمئنم یک روز با فراموش کردن همه ی چیزهای دیگه بالاخره به سمت جونگ کوک میرم، فقط نمی دونم آیا اون زمانی خواهد بود که هنوز بتونم داشته باشمش یا نه.

احساسات جونگ کوک حتی اگر نخواد با گذشت زمان تغییر می کنن و اون نمی تونه همیشه به من امیدوار باشه... از جهتی امیدوارم اون زمان برای من دیر شده باشه، ولی اگر اینطور نبود چی؟ اگر جونگ کوک هنوز هم منو می خواست؟... این تصور، خیلی شیرین و درعینحال ترسناکه!

 این تصور، خیلی شیرین و درعینحال ترسناکه!

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

برگ دوم:

جونگ کوک... من واقعا چرا در برابرش اینطوری هستم؟ هر روز وقتی که می بینمش تمام خستگی هام رو فراموش می کنم و در کنار اون سخت تر برای بهتر شدنم تلاش می کنم. اون واقعا تاثیر خوبی روی من داره، ولی... ممکنه که اینطور نباشه؟..

نباید از چیزی فرار کنم چون اشتباهه. باید با خودم روبرو بشم و اتفاقات امروز رو بنویسم. باید تحلیل شون کنم.

امروز، وقتی بعد از شرکت در مراسم آیدل ها و اجرای آهنگ های اصلی آلبوممون برای آخرین بار قبل از شروع تور، خسته و کوفته با هم سوار یه ماشین شدیم، من طبق معمول منتظر شکسته شدن سکوت با صدای آواز خوندن خسته ش بودم، اما اون... به جای اینکار، ازم درخواست کرد! گفت که میخواد دوست پسرش بشم...!

من شوکه شدم.. نمی دونستم قصد داره چنین کاری کنه، چون قبلش رفتارش تغییری نکرده بود و این احساس بدی به من داد. از اینکه نتونم چیز ها رو پیش بینی کنم متنفرم.

بعد، من همونجا بهش جواب رد دادم. کارم بدون فکر و از روی شوکه شدن نبود، حداقل میدونستم که در هر صورت در اون بازه زمانی درخواستش رو رد می کردم.

ولی اون اینطور فکر نمی کرد، و ازم دلیل میخواست. درواقع، دلایلی که برای اون هم منطقی باشن. پس من این موضوع رو پیش کشیدم که به طور کل، من مجبور نیستم کسی رو قبول کنم که به خاطرش مجبور باشم از عقایدم بگذرم و عقاید من شامل نپذیرفتن رابطه دو همجنس هم میشه...

فکر می کنم اون انتظار این حرف رو از من یکی نداشت. خدایا، من درست مثل یه همجنسگرا به نظر می رسم، و همجنسگرا هم هستم، این واقعیت منه که همیشه سعی کردم کمی هم که شده نشونش بدم چون نمی خواستم خودمو بیشتر از اون نادیده بگیرم. و باز این من بودم که چنین چیزی رو به عنوان بهانه استفاده کردم.

جونگ کوک بعد از این حرف من، دیگه باهام مخالفتی نکرد. حدس می زنم احساس تحقیری که با حرفام بهش دست داده باعث سکوتش شد؛ و این رو می دونم که این احساس تحقیر مدت زیادی اون رو عقب نگه نمی داره. اون باز هم از من درخواست می کنه، و من دوباره باید چیکار کنم؟

....شاید بخشی از وجود من باشه، که در موردش با جونگ کوک حرف نزدم. برای خودم هم غیر قابل باوره، که چیزی داشته باشم که برای جونگ کوک بازگو نکرده باشم؛ ولی هست... و من حتی نمی تونم روی کاغذ بیارمش، چون خیلی پیچیده ست.

باید فکرمو جمع کنم و این موضوع رو برای خودم حل کنم. باید بتونم این بخش از وجودم رو با خودم مطرح کنم، و بعد باید به جونگ کوک در موردش بگم....!؟

Diary of JiminDove le storie prendono vita. Scoprilo ora