💜خرابکاری پدر💜PT9

76 5 0
                                    

جونگکوک اجازه داد تهیونگ وارد دفتر بشه و پشت بندش درو قفل کرد...
با قدم های کوتاه روی صندلی نشست ،تاخواست حرفی بزنه تهیونگ با پوزخند قدم زنان به طرفش اومد ،جونگکوک صبر کرد تا ببینه میخواد چیکار کنه که یکدفعه با کمال تعجب تهیونگ روی پاش نشست ،!
+ر.ریس من از تنبیه ام خبر دارم میتونید شروع کنید
_ههههه پسر باهوش من
و آره شروع کردن جونگکوک تمام وسایل میز رو پایین ریخت و تهیونگ رو روش قرار داد ،میخواست تبیهش کنه اما اون لب ها..‌‌اول اونا بعد تنبیه .....
لب هاش رو محکم روی لب های تهیونگ کوبید و بوسه ای خشن رو شروع کرد دستش رو از کمر ته به باسنش سوق داد و چنگ محکمی به باسنش انداخت که باعث شد تهیونگ دهنش رو برای ناله باز کنه و فرصت وارد شدن زبون سرکش جونگکوک رو به دهانش بده جونگکوک اینچ به اینچ دهان تهیونگ رو مزه کرد ،مزه اش مزه ای میداد که دوست داشت هر روز بچشه ، تهیونگ وقتی سوزش ریه هایش رو حس کرد جونگکوک رو هل میداد تا بتونه اکسیژن به ریه هاش بده ، و جونگکوک هم چون نفس کم آورد ازش جدا شد ،پیشونیش رو روی پیشونی تهیونگ گذاشت و هردو دم و بازدم هایشون رو به صورت هم هدیه می‌دادند
جونگکوک از تهیونگ فاصله گرفت گفت:
_ خب وقت تنبیه قند عسل ،بیا پایین
تهیونگ بدون اتلاف وقت پایین اومد کوک کمربند تهیونگ رو باز کرد و دکمه و زیپ هم همینطور تهیونگ خجالت کشید و لپاش رنگ سرخی گرفت جونگکوک به لپ های ته نگاه کرد و تک خنده ای زد و هر دو گونه تهیونگ رو بوسید....
هردو پهلوی ته رو گرفت و چرخوندش، الان کاملا باسن هلویی ته جلوی چشماش بود...
فقط اون پارچه های لعنتی ،اون شلوار و باکسر اجازه دید کامل باسن هلویی تخیونگ رو از می‌گرفت پس هردو رو باهم پایین کشید ،تهیونگ که از سرمایی که به پایین تنه اش خورد لرزید و هیسی کشید ، کوک خم شد و روی باسن ته رو ریز بوسید ،که باعث این شد که تهیونگ مجبور شه لبش رو گاز بگیره
_هردفعه که به باسنت میزنم همشون رو می‌شماری فهمیدی؟
+ آ..آره ریس
_رییس؟ نه خوشم نیومد ،بهم از این به بعد بگو ددی ، و حق نداری صدای خوشگل ناله هاتو ازم محروم کنی !
و شروع کرد اسپنک های محکم به ته
+س...س.سه
اسپنک
+ چ..چه.ار
اسپنک
+ پ.پنج
و همینطور ادامه داشت و حالا کاملا باسن ته کبود سرخ شده بود ...
اسپنک
+س..سی ی..یک
_خب خوبه بسه
کوک به شدت تحریک شده بود اما دلش نمی‌خواست اولین سکس با ته رو تو جهنمش یعنی دفتر کارش بگذرونه ، شروع کرد ماساژ دادن لپ های باسن ته ، تهیونگ از درد هق میزدو گریه می کرد
_ هیششششش چیزی نیست تموم شد باشه؟
وقتی دید تهیونگ گریه اش بند اومده میخواست به بقیه کارش برسه که
تق تق
_توعه مزاحم کی هستی هان؟
×قربان جیمینم میشه بیام تو؟
_نه نمیشه چیکار داری ؟ سریع بگو گورتو گم کن
×قربان یکی از بهترین مافیا اومده با ما قرار داد ببنده ،گفت اگه تا نیم ساعت دیگه نیاید می‌ره
_اوه باشه نیم ساعت دیگه میام
×ریس حرفم تموم نشده اهم و پدرتون از زندان آزاد شدن ،کل اینجا رو بهم ریختن تا شما بیاین
_لعنتی ،آخه الان ؟ که توی بهترین روز زندگیم؟ ریدم به زندگیم

و رو به تهیونگ شد که با چشمای مشکی و مژهایی که بخاطر درد و اشک خیس شده بودن
_عسلی من پدرمو نزدیک هجده ساله که ندیدم ،فردا شب بیا به آدرس خونم وسایل هات هم جمع کن چند روز باید بمونی پیشم می‌برمت خونه اصلیم اونجا دلم میخواد اولینمون رو باهم بگذرونیم
+ا.اما من
_هیسس اما و اگر نداریم
و بعد سرش رو به گردن تهیونگ نزدیک کرد ، دم عمیقی گرفت و شروع کرد مکیدن گردن ته و گاز بزرگی ازش گرفت که باعث ناله و جیغ بلند تهیونگ شد و بعد که فهمید جای کبودیش بنفش میشه و تا چند روز میمونه خیالش راحت شد و ازش جدا شد بوسه سطحی اما عمیقی روی لب های تهیونگ گذاشت
_اینم مارکه من که همه بدونن این قند عسل مال کیه!
و بعد این حرف پیشونی ته رو بوسید کتش رو برداشت خیلی عصبانی بود نمی‌خواست دست بکشه اما باید به کار هاش می‌رسید تحریک هم که به شدت شده بود چه روز شیرین و به همراه تلخی تا خواست از در خارج شه
+وایسا
برگشت و به تهیونگ نگاه کرد ،ته بدون توجه به درد باسنش دوید خودش رو تو بغل کوک انداخت ،کوک لبخندی زد سرش رو بوسید و وقتی تهیونگ ولش کرد ،قفل در رو باز کرد و خارج شد.....
🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚🌚

سیلام
چطور بود؟
کرم دارم نه؟
منم خیلی دوست داشتم ادامه داشته باشی اما
خب کرمم نمیزاشت
هیح هیح و آره بابای کوک آزاد شد و حالا یواش یواش وقت برملا شدن رازه
ووت لطفاً
با یه کامنت
نمیمیرین
😒

My honey Bear 🐻 KookvDonde viven las historias. Descúbrelo ahora