💜 عملیات بزرگ💜PT15

64 4 3
                                    

۳ ماه بعد ~

_منشی پارک به تهیونگ بگید جلسه فوری داریم عملیات جدیده

نیم ساعت بعد
تق تق

+رییس جئون میتونم بیام تو ؟

_بیا

این جلسه تشکیل شده از رییس باند مافیا،جاسوس،منشی،هکر،آدمای مقام بالا در باند بود

_خب همه الان اینجایید ما مخفیگاه پلیس مخفی رو که جاسوسی مارو میکنن پیدا کردیم
،و قراره بهشون حمله کنیم.

و این تهیونگی بود که تو شک بزرگی فرو رفت

+ق..قربان ...م..میگم ..اااگه بفهمن ..چی؟

_ یعنی انقد ما احمقیم؟ که بفهمن؟

+ نه اما ....
¢حرف نباشه ادامه بدین

یک ساعت بعد

_ همه مرخصید .........تهیونگ نمیری خونه؟

حالا سالن خالی شده بود

+جونگکوکا به نظرم کار درستی نیست که الان بری ،اونم تنها فقط با چند نفر ؟

_فقط میخوام معامله کنم همین چیزیم نمیشع

+ اونا اهل معامله نیستن کوک
_تو از کجا میدونی ها؟ اگر هم گیر بی افتیم یونگی و جیمین بقیه هستن

+نمیزارم بری فهمیدی ؟

_ تهیونگ من امروز حالم خوب نیست باهام بحث نکن

+حق نداری بری اونجا

_ تو هم حق نداری برای من تصمیم بگیری !

+ من فقط می‌خوام ازت محافظت کنم
کوک با پوزخند گفت:

_ یکی باید از خودت مراقبت کنه انگار نه انگار همین سه ماه پیش حتی نتونستی از پس خودت در برابر یه نگهبان بر بیای؟

+ .......

_چیع حرفی نداری نه؟ حالا هم برو کنار

و کوک ،تهیونگ رو با اشک های الماسیش تنها گذاشت ، یه هفته ای شده بود که با تهیونگ سرد بود حتی از همه هم عصبی بود .

¢هه به به کیم تهیونگ بزرگترین جاسوس پلیس مخفی عاشق یه رییس باند مافیا شده و حالا داره به ما بخاطر اون خیانت میکنه! چه خبره دست اولی

+چان ..ح..حق نداری کوک رو..لو بدیش

¢اوه .. اونوقت تو میری همه چیو بهش میگی؟ و فکر کردی اونم میاد بگه عزیزم اشکال نداره نمیریم ؟ احمق

+ ب..بسه فقط..ا..ازم دور..شو

¢اوه باشه اخه کی دوست داره قیافه نحس تورو ببینه

دو روز بعد_ روز عملیات

_همه آماده این حرکت میکنیم!

کوک الان دو روز بود که خبری از تهیونگ نداشت دیروز برای معذرت خواهی رفت خونش شاید اونجا باشه اما نبود هیجا نبود این حالشو بعد میکرد ،هی خودشو سرزنش میکرد که چرا این کارو باهاش لنجام داد لعنت به خودش لعنت به زندگیش ....

راه افتادن و الان اونجا بودن یواش آروم نفوذ کردن، کارشون راحت بود دونفر بیرون بودن و کوک با دونفر رفتن تو کوک ادم زرنگی بود و حس خوبی به این چان نداشت اما چون قوی بود مجبور بود باخودش بیارتش .

نصف راه رو نرفته بودن که همه محاصره شون کردن و یکی از پشت محکم دستای کوک رو نگه داشت ،و خب یکی از جاسوسای همراهش افتاده. بود زمین و بهوش بود و...وایسا ببینم چان کو؟

¢گرفتمش قربان

{کارت عالی بود پسر .....اون کیم تهیونگ احمق کو ؟

¢اوه اون جا زد

{اوممم براش بد تموم میشه

کوک تو شک بود ،یعنی تهیونگش جاسوس پلیس بوده؟ این امکان نداره اون دوسش داره اره

{از دیدنت خوشحالم رییس جئون ، میبینم با جاسوس ما زیادی بهت خوش گذشته ،خوب رامش کردی! اون یه ببر رام نشده بود! الان هم کجاست معلوم نیست.

_اون..اینکارو نمیکنه

{از کجا میدونی ها؟ ما همه میشناسیمش قرار بود اون تورو گیر بیاره برای ما بیاره که رام عشق تو شد و ما رو به تو فروخت ، و آها همه ی شما سربازا پلیسا کیم تهیونگ رو دیدید به پدرش تحویل بدید اون خوب بلده پسر درنده اش رو رام کنه ....

کوک واقعا باور نمیکرد اما خوشحال بود که ازش دفاع کرده بود و سعی کرد نجاتش بده اما اگه زنده میموند اول بغلش میکرد بعد بع روش خودش تنبیهش میکرد

{خب جئون قراره الان بکشمت با کلت خودم با دستای خودم

¥حق این کارو نداری افسر یون

{اوه قربان خو ش آمدید ،اما چرا؟

¥اون بخاطر اینکه دارو های سرطان قاچاق کرده کشوره مارو معروف کرده با رییس‌جمهور حرف زدم تا گزارشش بیاد زندانیه اما بعدش ازاده اگه هم قبول نکرد پس به اعدام محکوم میشه ، همه باندش فعلا ازادانه میتونن کاراشون رو انجام بدن چون بدون رییس هیچکارب نمتونن بکنن حتی جانشین گذاشتن!

{اما رییس من اونو میکشم مهم نیست که بعدش چه اتفاقی می افته

¥این به نفعت نیست یون

افسر یون تفنگ رو به سمت کوک گرفت داشت گلوله رو میفشرد که

+منو ببخش جونگکوکااا

_نه تهیونگ اینکارو نکنننن نیا جلو نهههههه

بنگ ...........

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
تهیونگ کوچولومون

از این به بعد کلی سختی براشون تو راه بعد شش پارت سختی ها تمومه اما تا شیش پارت دیگه دستمال بگیرید بِگِرید هی زار بزنید خودم کلی برای ایندشون گریه کردم ، اما کلی شیزینی بعد تلخی وجود داره ،

و ببخشید ده روز بعد پارت گذاشتم اسباب کشی داشتیم و خب گشادیم هم اومد
بزرگترین پارتمون با ۷۶۷ کلمه🌛🌚🌜

ووت بای ✋😭
💜💙🩷🩵🤍🩶🤎🖤💚💛❤️🧡











My honey Bear 🐻 KookvHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin