My honey Bear 🐻 Kookv

💜سر خدمتکار💜PT12

( از زبون ته
نزدیکیای ظهر بود که چشمام رو باز کردم ،چ.چرا کوک نیست؟ نکنه ازم خوشش نیومده ترکم کرده ،تو اولین تجربم! )

زد زیر گریه همینجوری گریه میکرد فکر کارهایی که آرزو داشت باکوک انجام بده رو میکرد
چند دقیقه بعد
_تهیونگم ؟ عزیزم ؟ چرا گریه میکنی؟
تهیونگ سرش رو بالا آورد که با بالاتنه لخت و یه حوله که فقط پایین تنه اش رو پوشونده بود با سر و وضع خیس بدو بدو به سمت ته اومده بود
تهیونگ سریع بلندش شد رفت تا کوک رو بغل کنه ، که از درد سوراخ و کمرش میخواست بخوره زمین ، اما کوک گرفتش ، ته بدون اینکه به چیزی فکر کنه فقط محکم تهیونگ رو بغل کرده پقی زد زیر گریه
_تهیونگ عزیزم خیس میشی ،چرا دوباره گریه می‌کنی؟
+اشکال هق ندارع ..فکر کردم هق ترکم کردی هق فک کردم ..ا.ازم..خ.خوشت نیومده هق
_این چه حرفیه قند عسل من تورو هیچوقت ترک نمیکنم
+ق..قول میدی؟
_قول میدم
+اگه من ترکت کردم چی؟
_منتظر میمونم تا برگردی! حالا گریه بسه وسایلت رو جمع کن بریم عمارت من
+عمارت؟
_آره فکر کردی فقط یه خونه کوچیک دارم؟، راستی اسب سواری دوست داری؟
تهیونگ باذوق گفت:
+عاشقشممممممممم
_پس وسایلت رو جمع کن بریم
+باشه
۴ ساعت بعد
_ تهیونگگگگگگگ همین الان اون لباس فاکی رو از تنت درآر
+داد نزن کوک آخه خوشگلههه
_آخه توله من چقد به تو باید بگم اون پسر عمم و برادرم هیزن ،همین الان در میاری یا میام درمیارم
+ نمیتونی منو بگیری ( زبون درازی)
چند دقیقه بعد
+ بزارم زمینننن لباسمو که درآوردی خودت هم به لباس برام انتخاب کردی یه معتاد هم دیگه منو نمی‌خواد حالا بزارم زمیننننننم
_نمیخوام در میری
+ نمیرمممممممم
کوک تهیونگ رو روی صندلی ماشین گذاشت یه بوسه روی لبش گذاشت وسایل رو تو صندوق ماشین گذاشت وخودش هم رو صندلی راننده نشست
_بریم
+بریمممم
۱ ساعت بعد
تهیونگ تا الان خواب بود
_تهیونگ پاشو ،عزیزم؟
+هوممم باشه
از ماشین پیاده شدن
+ واووووو اینجا مال خودته ؟
_ارع ،استراحت کن یک ساعت دیگه بریم اسب سواری
+مامانت هم هست ؟
_اونا خونشون جداست
+ باش
رفتن تو خونه
_ من میرم حموم خدمتکار اینجا و نشونت میده
+ باش
•سلام من سر خدمتکار هستم
««««««««««««««««««««««««««««
سالام
مشتیا چطورین؟ ها؟؟..
امروز یه پارت دیگه هم داریم تو پارت بعدی اتفاق خوبی نمی افته اما یک صدم اتفاقات در پیشِرو نیس!
ووت بای✋😎