part 14

90 11 4
                                    

در خونه ی ته هی که پشت سر جونگکوک بسته شد، اون دستشو رو دهنش گذاشت و تا جایی که می تونست بی صدا فریاد کشید. ولی این کافی نبود!
مشتشو چند بار به دیوار خونه ی خودش کوبید و آخر سر چند بار اونارو رو پاهاش زد.
ولی حتی اینم کافی نبود!
جونگکوک دوست داشت بره بدوه. بره حین دویدن داد بزنه.
دوست داشت یه بلندگو برداره و به کل دنیا اعلام کنه که به ته هی اعتراف کرده!

با یادآوری این مسئله مثل احمق ها زیرزیرکی خندید و مشتشو تو هوا گره کرد و گفت:یسسس!
با شنیدن زنگ تلفنش دست از ژست ابرقهرمانیش برداشت و گوشیشو از جیب شلوار مشکی رنگش بیرون کشید. جین هیونگ بود.

_ببینم جونگکوکی! چقدر زود رفتید تو تخت که اینقدر کارتون طول کشید.

قبل اینکه جونگکوک بتونه چیزی بگه صدای تهیونگ از اون پشت شنیده شد:

_محض رضای خدا هیونگ! من اینجا نشستم! اون دختر شبیه خواهر منه...

صداش همون جور آروم تر میشد انگار یکی داشت دور و دورترش می کرد و همزمان صدای نامجون شنیده می شد:

_ببین ته! تو کم کم باید با این مسائل کنار بیای.به نظرت جونگکوک قراره جلوی ما ته هی رو بغل نکنه و نبوسه....

جونگکوک بی توجه به صدای اون دو نفر گفت:

_فقط...بهش اعتراف کردم!

_آباریکلا رفیق...چی؟؟ چی گفتی؟ فقط اعتراف کردی؟ پس دو ساعته داری اونجا چیکار می کنی؟ فاصله خونه ی تهیونگ و ته هی پیاده نیم ساعتم نمیشه... تو دو ساعت و ۴ دقیقه است که از این در زدی بیرون بچه....هی! اگه کاری کردی خجالت نکش کوکی بگو...قول میدم دیگه برات جشن پایان باکرگی نگیریم خب؟

_اعتراف کرده؟

صدای یونگی اروم از پشت خط شنیده شد.
جین رو به یونگی گفت:

_دو ساعته که رفته و فقط اعتراف کرده.

و بعد رو به جونگکوک ادامه داد:

_خب حالا چی شد؟ ما باید شیرینی بخوریم یا غصه؟

جونگکوک دستی به پیشونیش کشید و گفت:

_گفت که...بهش فکر می کنه.

_خوبه!

جونگکوک با تعجب پرسید:

_فکر می کنی خوبه؟

_هیا! تو تا همین دو ساعت پیش فقط دوستش بودی. همین که درجا ردت نکرده یعنی میشه امیدوار بود.

_فکر می کنی...قبول می کنه هیونگ؟

جین در پاسخ سکوت کرد. لحن معصوم و طفلک جونگکوک قلبشو به درد آورده بود. تو دلش لعنتی به هر چی عشق یه طرفه است فرستاد و با لحنی ملایم جواب داد:

_می دونی کوکی! نمی خوام باعث بشم الکی امیدوار بشی. اما من فکر می کنم ته هی همچین هم بهت بی میل نیست. نه فقط من...بعد اینکه تو رفتی ما نشستیم در مورد رفتارای ته هی با تو حرف زدیم. مثلا هیچ می دونستی که تنها کسی که اسمش تو گوشی ته هی با قلب سیو شده تویی؟

You Are My SaviorWhere stories live. Discover now