دوستای عزیزم این پارت اسماته. اگه دوست ندارید و یا سنتون مناسب نیست لطفا ردش کنید و بدونید چیز زیادی رو از داستان قرار نیست از دست بدید.
****
همون طور که لب هاش رو لب های دوست دخترش بود نیم نگاهی به صفحه ی الکتریکی روی در انداخت و سریع رمزش رو وارد کرد. در خونه باز شد و ته هی رو به داخل هول داد و همون اول کار پلاستیک تو دستش رو روی زمین انداخت و کاپشن مشکی رنگش رو از تن بیرون کشید.
ته هی هم کت کوتاه سیاهش رو درآورد و همه ی این ها در حالی اتفاق افتاد که هنوز داشتن همو می بوسیدن. دختر بی خیال بقیه ی لباساش سریع دو تا دستش رو دو طرف صورت پسر گذاشت و با تمام وجود از لب هاش کام گرفت.
پسر بالاخره از شر آستین کاپشن خلاص شد و زبونش رو چند بار رو لب های دختر کوبید تا دهانش رو باز کنه. علاوه بر زبونش انگشت شستش رو هم از گوشه ی لب های دختر وارد دهانش کرد و باعث شد ردی خیس از لب های دختر سرازیر بشه.
صدای بوسه ی فرانسوی هاتشون تو خونه ی نیمه تاریک جونگکوک پیچیده بود. همون جا جلوی در ته هی رو به دیوار تکیه داده بود و حتی لحظه ای نمی خواست ازش جدا بشه. هر دو چشماشون رو بسته بودن. هر دو همدیگه رو تا حد مرگ می خواستن و هر دوتاشون عاشق هم بودن.
دست دیگه ی جونگکوک پایین تر رفت و از زیر پولیور زرشکی ته هی پوست شکمش رو لمس کرد. با انگشتای بزرگش از ناف تا سینه ی ته هی رو پیمود و از زیر نیم تنه اش سینه اش رو به دست گرفت.
زانوهای ته هی لرزیدن و دیگه توان ایستادن رو پاهاش رو نداشت.لب های جونگکوک ازش جدا شدن و از چونه اش شروع به بوسیدن کردن. چونه، زیر گلو، گردن و در نهایت تا روی ترقوه ی برجسته ی دختر رد های قرمز و مک های دردناک گذاشتن.
ته هی تفس نفس می زد و کار داشت به جایی می کشید که حجم هوایی که وارد سینه اش می کرد کافی نبود.پسر نوک سینه اش رو به بازی گرفت و با لب هاش تا روی قفسه سینه اش رسید. در اون حالت سرشو بالا آورد و نیم نگاهی به دخترش انداخت که چشماشو بسته و سرشو به دیوار تکیه داده.
ناراضی از سکوتش گازی از پوستش گرفت و با رضایت از ناله ی بلند دختر قسمتی رو که گاز گرفته بود بوسید و سپس مکید._م-من دیگه...نمی تونم...
ته هی تکه تکه گفت.
_بس کن این...مقدمه ها...رو.
جونگکوک نیشخندی زد. فشاری به سینه ی دختر وارد کرد و با دست دیگه اش کمرش رو از زیر لباس نوازش داد:
_شرمنده قلبم..من عاشق این مقدمه هام.پولیور زرشکی رنگ رو اعصابش رفته بود و اجازه نمی داد به قسمت بیشتری از پوست ته هی دسترسی داشته باشه.
صاف ایستاد و با حرص لبه های لباس رو گرفت و با کمک ته هی از سرش رد کرد و به گوشه ای انداخت.
دوباره لباشو رو لبای دختر کوبید و شروع کرد به گرفتن کام های عمیق.
YOU ARE READING
You Are My Savior
Fanfictionزندگی به عنوان یه ستاره ی جهانی معروف و زیبا و یه عالمه پول و محبوبیت باید خیلی رویایی باشه نه؟ البته نه تا وقتی که از کیم ته هی سوال رو بپرسین. اون قطعا قرار نیست به این سوال جواب مثبت بده. ولی شاید با اعتراف عاشقانه بهترین دوستش جئون جونگکوک خدایا...