Part 8

177 40 52
                                    

فلیکس انقدر ذهنش مشغول آن درگیری بود که فراموش کرده بود جیسونگ تنها است.

____________________

جیسونگ در تمام آن مدتی که فلیکس را از او دور کرده بودند، تلاش کرده بود پیش فلیکس برود. اما آن پسر قلدر این اجازه را به او نداده بود.

قبل از اینکه آن پسر که مشت های قوی هم داشت نزدیک جیسونگ شود، جیسونگ به سمت در سبز کوچکی که در انتهای کوچه بود رفت.

دستگیره اش را گرفت اما در قفل بود. به پسر قلدر نگاهی انداخت که داشت نزدیکش میشد:

_ بازم میخوای فرار کنی موش کوچولو؟

+ نزدیک تر نیا ...

پسر قلدر حرف اورا گوش نکرد و نزدیک تر رفت.

جیسونگ در آن حین یک کیسه پر از زباله که کنار در بود را برداشت و کیسه را باز کرد و تمام زباله های آن را به سمت پسر قلدر ریخت.

اینکار جیسونگ باعث شد خشم او چند برابر شود. چند لحظه بی حرکت ایستاد و بعد به سرعت نزدیک جیسونگ شد.

یقه پیراهن جیسونگ را گرفت و او را به در سبز رنگ کوباند. از شدت برخورد جیسونگ با در، صدای درب فلزی بلند شد.

_ فکر کردی چه گوهی میخورییی؟؟؟؟

مشتش را بالا آورد و مشتش را مستقیما در صورت بی دفاع جیسونگ خالی کرد.

جیسونگ برای چند لحظه دنیا را تار می دید و به سختی تعادل خود را حفظ کرده بود.

جیسونگ فکر می کرد که کارش زیر دست او تمام است. اما چیزی نگذشت که قفل آن در باز شد.

درِ سبز رنگ بعنوان تکیه گاه جیسونگ بود که تعادلش را از دست ندهد. همین که در باز شد، جیسونگ یک قدم به عقب برداشت و به جسمی برخورد کرد.

پسر قلدر یقه جیسونگ را رها کرد. جیسونگ به پسر قلدر نگاه کرد که بنظر می رسید کمی ترسیده است.

'ینی چی پشت منه که اونو ترسونده؟'

جیسونگ به این فکر کرد. سرش را چرخاند و به عقب نگاه کرد:

'چی؟؟؟؟ میـ ... مینهو اینجا چیکار میکنه؟'

مینهو از کنار جیسونگ عبور کرد و نزدیک پسر قلدر شد.

پسر قلدر برگشت که فرار کند.

اما مینهو شانه او را از پشت سرش گرفت او را چرخاند و مشتی به صورت او زد.

پسر قلدر تعادلش را از دست داد و روی زمین نشست.

مینهو یک پایش را بالا آورد و با پایش او را به زمین هول داد. روی او نشست و بی وقفه مشت زد.

صورتش پر از خون شده بود. خون بر روی لب و پیراهنش ریخته بود.

آن پسر کنترل خود را از دست داده بود و نمی توانست حرکت کند.

Gloomy Where stories live. Discover now