Part 16

129 17 9
                                    

بعد از اینکه یه‌نا وارد اتاقک شد و در را پشت سرش بست، فلیکس سمت اتاقک رفت و نگران پشت در ایستاد.

ـ بـ‌... ببخشید! نونا... حالت خوبه ؟

فلیکس از اینکه یه‌نا به سرعت از کنار آنها رد شد و هیچ توجهی به او که صدایش زد نکرد، نگران شد.

علاوه بر اینها صدای خورد شدن شیشه ها در اتاق وی‌آی‌پی وقتی آمد که یه‌نا درون آن اتاق بود.

هر چقدر پشت در منتظر ماند، صدایی از آن دختر در نیامد.

فلیکس بیخیال شد و به سمت اتاق وی‌آی‌پی رفت تا خرده شیشه هایی که کنار دیوار ریخته شده بود را جمع کند.

بنگچان هم پشت سر او وارد اتاق شد و دست به سینه به در تکیه زد و به فلیکس که مشغول کار بود خیره شد.

یک ابرویش را بالا انداخت و چشماتش را ریز کرد و با لحنی پر از شک و تردید گفت.

+ حس میکنم تورو یه جایی دیدم...

فلیکس بدون اینکه سرش را بلند کند و دست از کار بکشد، در جواب او گفت.

ـ حتما اشتباه کردی، من که یادم نمیاد قبلا همو ملاقات کرده باشیم

چند قدمی نزدیک فلیکس شد و بالا سرش ایستاد.

+ ولی من مطمئنم قبلا دیدمت... با این چهره خاصی که تو داری، هر کی ببینتت قطعا فراموشت نمیکنه

فلیکس شانه ای بالا انداخت و از جایش برخاست. تکه شیشه های بزرگتر را در دست گرفت و آنها را درون زباله های بازیافتی ریخت.

کف دستانش را بهم زد و کش و قوسی به کمرش داد. همان لحظه متوجه چیز عجیبی شد.

یک تکه شیشه شکسته را از بین زباله ها بیرون کشید. روی آن تکه سفید رنگ، لکه های خون به وضوح دیده می شد.

آن را در دست گرفت و با هراس به آن چشم دوخت. تکه شیشه را زمین انداخت و به سمت اتاقک کارکنان دوید.

او زخمی نشده بود و خون متعلق به خودش نبود. با نگرانی در را باز کرد و با عجله وارد اتاقک شد.

+ نونا...

اما خبری از آن دختر نبود. وسایلش را جمع کرده و از آنجا رفته بود.

ـ چه اتفاقی افتاده؟

به طرف بنگچان که دنبالش آمده بود و پشت سرش ایستاده بود چرخید و با چهره پرسشی به او خیره شد.

+ نمیدونم..

فلیکس در ذهنش پر از سوال های بی جواب بود.

چرا یه‌نا آنقدر عجیب برخورد کرد؟
بنگچان از کجا سر و کله اش پیدا شد؟
آن مرد که رئیس کیم صدایش می زدند چه کاره است؟
چرا انقدر آن مرد برای بقیه کارکنان و بنگچان اهمیت داشت؟...

Gloomy Where stories live. Discover now