دست در دستِ کوچک و گرمِ راشل در کافه تریای بیمارستان قدم میزد. گوشی تلفن رو به کمک شانه دم گوشش نگه داشت، پروندهای رو روی ساعد دستش باز کرد و برگهای رو به دندان گرفته بود؛ در همان حال به سختی از روی نوشتههای پرونده برای شخصِ پشت خط میخوند.
دختربچه نی رو از دهانش در آورد و گفت:
- تموم شد!
توجه جونگکوک به اون که پاکت خالیِ آبمیوه رو سمتش گرفته، جلب شد. برگه رو لای پرونده گذاشت و خندید.
- انتظار دیگهای داشتی؟ منبع که بهش وصل نیست! در عوض اگه دختر خوبی باشی، بعد از ظهر با آب سیب ازت پذیرایی میشه.
راشل هوش خوبی داشت؛ میدونست که آبِ سیب از کمترین درجهی اهمیت برخورداره، اما با یک حسابِ سرانگشتیِ کودکانه به این نتیجه رسید که دیدن دوبارهی اون به خوب بودن میارزه.
جونگکوک از پشت خطی پرسید:
- هستی هنوز؟!
و بلافاصله خطاب به جنا که ادای احترام کرده و از کنارش رد میشد، گفت:
- چطوری جنا؟ امروز بیا جایزهات رو بدم. چرا دیروز یادآوری نکردی؟
- ممنون استاد.
سر تکان داد و به مکالمهی تلفنیاش برگشت.
- چی؟ برای چی بیای پیشم؟! با تو نبودم سوفی! بعد از ظهر میای پرونده رو میگیری.
راشل پاش رو به زمین کوبید.
- قرار بود بعد از ظهر به من آب سیب بدی!
جونگکوک کلافه گفت:
- آب سیب تو سر جاشه.
لحظهای بعد توی گوشی توپید:
- نه سوفی برای چی باید به تو آب سیب بدم؟! خیلی هم ازت راضیام!
درحالیکه کفرش در اومده، بالا سر میز شلوغی ایستاد. همچنان کتفش رو طوری نگه داشته تا تلفن بین گوشی و شانهاش بمونه. به افراد دور میز طعنه زد:
- بد نگذره!
همه ماستشون رو کیسه کردند. جونگکوک رو به یکی گفت:
- مشاورهای که گفتم رو انجام دادی، نشستی اینجا کیک اسفنجی میل میکنی لیدی؟
- نزدیک بود از ضعف غش کنم!
- بمیر و خلاصم کن!
YOU ARE READING
THE VHR || VKOOK
RomanceWRITER: E.L NAME: THE VIENNAS HOT RUMOR COUPLE: VKOOK GENRE: SOCIAL, ROMANCE, MEDICAL " - ازت میخوام امشب من رو در یک مهمانی شام همراهی کنی. جونگکوک با سوءظن به تهیونگ نگاه کرد. - به چه عنوان؟! - دوست. - دوست؟ - دوستپسر! - تو میخوای از من سوءاست...