پارت چهارم (مستی)

214 66 50
                                    

JENNIE

الان پیش دوستامم و دارم ماجرای اون میمونو براشون تعریف میکنم

جنی: باورتون نمیشه اون میمون داشت به لباسایی که ساعت ها برای طراحیش زحمت کشیدم میگفت پاره پوره ، وقتی بهش فکر میکنم دلم میخواهد مثل همون لباسا پاره اش کنم(گایز با اخم گربه ای تصور کنید🤝🏻)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جنی: باورتون نمیشه اون میمون داشت به لباسایی که ساعت ها برای طراحیش زحمت کشیدم میگفت پاره پوره ، وقتی بهش فکر میکنم دلم میخواهد مثل همون لباسا پاره اش کنم(گایز با اخم گربه ای تصور کنید🤝🏻)

سارا :خب اخراجش کن

نینگ نینگ: من دلم میخواهد ببینمش

جنی: به این سادگیا نیس پدرم اون احمقو استخدامش کرده ، چرا میخواهی اونو ببینی میگم شبیه میمونه میمونننن

نینگ نینگ: همه کراشای قبلیت که گفتی خوشگل و فلانن یه مشت به درد نخور زشت بودن ولی این که میگی میمونه بنظرم باید خوشگل باشه ، چون تو سلیقه ات داغونه

جنی: چی داری میگییی تو واسه خودت کراش چیههه میگم میمونه بگو باشه، رو اعصاب من راه نرید ، بگید چه جوری اینو سوسکش کنم

سارا: عصبی نشو دختر بابا ولش کن حالا ، ببین دوست پسرم برام کادو چی گرفته

ROSE

بعد از بردن لیسا تو شطرنج بهش شب بخیر گفتم و فرار کردم چون اون وقتی تو بازی میبازه وحشی میشه و احتمال حمله به من و کشتنم زیاده پس اومدم تو اتاقم و دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم و دراز شدم ، چه قدر دلم برای جی وون تنگ شده با اینکه امروز صبح دیدمش ولی کاش اینجا بود بغلش میکردم که بخوابه اونم غر میزد که نمیخواهد بخوابه و قصه جدید میخواهد، اه لعنت خدایا چرا دارم گریه میکنم ، واقعا امیدوارم همه چی درست بشه ، یک ساعت گذشت طبق معمول خوابم نمیومد و باید به نقاشی کشیدن رو می آوردم همینطور که داشتم اتفاقات امروزو تو ذهنم مرور میکردم به خودم اومدم و دیدم چهره ای که روی برگمه همون کسیه که این مدت ذهنمو بیشتر از حد معمول به خودش مشغول کرده، جیسو واقعا اون چرا انقد توی ذهن منه



JENNIE

جنی: خب چی شد

خدمتکار: همون طور که گفتید رفتم پیشش و دوستانه بهش نزدیک شدم تا اعتمادشو جلب کنم و بهش گفتم ، میشه این غذاها رو ببری طبقه بالا من کمرم گرفته

I fight for you [Chaesoo]Where stories live. Discover now