'ROSE'منو لیسا دم در اتاق بودیم که صدای بوهیون اومد
نایون: بدو دیگه رزی بدش
من اومدم گوشی رو به نایون بدم که صدای نوتیف پیام اومد
"سلام قربان ، ببخشید دیر جواب دادم اینجا نت خیلی ضعیفه اصلا نتونستم لوکشین رو بفرستم. شما بیاید اول جاده چان ووک یه پیچ هست چند کیلومتر جلوترش بعد از درخت ها توی ورودی فرعی کلبه رو میبینید"
پیداش کردم
نایون: اون کوفتی رو بدههههه دیگه
رزی: فقط برو تو اتاق و یک دقیقه سرگرمش کن خواهش میکنم لطفااااا
نایون: باشه
'NAYON'
سریع رفتم تو و دیدم بوهیون روی کاناپه دراز کشیده و سعی میکنه بلند شه، پس با اغوا گری رفتم سمتش و روی پاهاش نشستم
بوهیون: کجا رفته بودی
نایون: من که تو بغلت بودم عشقم، انقدر مشروب خوردی که یادت نیست، الانم یه احمقی شماره اتاقشو اشتباه گرفته بود رفتم دم در اونو حالی کنم که اشتباه اومده
بوهیون: باید برم
نایون: نه لطفا بمون هنوز زوده
دستمو از روی شلوارش تا دیکش رسوندم و سعی کردم تحریکش کنم همینطور که خودمو رو پاش میکشیدم زبونمو تو دهنش چرخوندم'ROSE'
لیسا: داری چیکار میکنی الان این عن میاد بیرون، بریم دیگه ما که آدرس رو داریم
رزی: وایسا باید بهش پیام بدم
لیسا: هر گوهی میخوری فقط سریع
رزی: " یه بسته میخوام برات بفرستم، تا خودم بهت زنگ نزدم به من زنگ نزن و پیام نده چون گیرم، فهمیدی؟"
چول سو:" اطاعت ارباب بوهیون"
لیسا: دمت گرم بابا هر دفعه فکر میکنم به کی رفتی انقدر باهوشی فقط اسم لیسا میاد تو مغزم
رزی: خوبه که مغز داری
یهو در خیلی سریع باز شد و قلبم رفت تو پام ولی خوشبختانه بدبخت نشدیم و نایون بود که با گریه اومد بیرونلیسا: مرسی جنده
نایون: زود باش گوشی رو بده
رزی: چی شد چرا گریه میکنی؟
نایون: در اتاق رو قفل کردم روش و الکی دارم گریه میکنم که بیشتر پیشم بمونه، گوشی رو بده
رزی: بیا بگیرش، مرسی برای همه چی
لیسا: از یه جنده انتظار نداشتم ولی کارتو خوب انجام دادی، فعلا بای
'ROSE'
لیسا: ما نباید تنهایی بریم اونجا ، اگه تعدادشون زیاد باشه چه گوهی بخوریم؟
YOU ARE READING
I fight for you [Chaesoo]
Fanfiction"من برات میجنگم" جیسو دختر و وارث آقای هوانگ کیم که یک تاجر ثروتمند و به ظاهر شرافتمنده و پارک رزی دختری که توی کافی شاپ کار میکنه برای به دست آوردن هزینه درمان و عمل کلیه برادر کوچیکش با دوست جیب برش لیسا مجبوره دست به یه کار خطرناک بزنه.عشق گاهی م...