"فلش بک زندان سئول"
'JANG'
اومدم زندان که جین هی رو ببینم اون قبل از گند زدن به نقشه جابه جایی موادهای من، دست راست هوانگ بود و هوانگ خیلی بهش اعتماد داشت ولی..
جین هی: تو اینجا چی کار میکنی؟
جانگ: سلام رفیق قدیمی چه قدر لاغر شدی من بمیرم آخه تورو اینجوری نبینم
جین هی: من شیش ساله توی این زندان لعنتی ام به خاطر کاری که نکردم، چه جور رفیقی هستی که شیش ساله سراغمو نگرفتی
جانگ: همش تقصیر اون هوانگ عوضیه ، اینکه تو افتادی زندان ، خدا لعنتش کنه ولی دیگه سختیا تموم شدن جین هی عزیز من امروز اومدم که از اینجا نجاتت بدم
جین هی: شوخیت گرفته؟ من حبس ابد گرفتم و تا ابد این تو ام
جانگ: کی گفته تو باید به خاطر کاری که نکردی حبس بکشی اونم تا آخر عمرت ، من یه نقشه خوب دارم که نجاتت بدم
جین هی: آزادی من به چه دردت میخوره؟
جانگ: این چه حرفیه تو مثل برادرمی ما وقتی کنار هم باشیم میتونیم هوانگ رو به زانو دربیاریم ، من تنهایی بدون کمک تو که نمیتونم ، نکنه نمیخواهی ازش انتقام بگیری؟
جین هی: شیش ساله هر شب دارم به روزی که با همین دستام خفش کنم فکر میکنم ، کمک کن از اینجا خلاص بشم هر کاری بگی میکنم
جانگ: همین درسته ، این قرصی که بهت میدم رو امشب بخور بعدش حالت بد میشه و یه کم خون بالا میاری ولی نگران نباش چند ساعت بعد به هوش میای
جین هی: خب مگه نمیدونی اینجا دکتر داره
جانگ: من نمیزارم دکتر شیفت شب پاش به زندان برسه ، پس نگهبانا از اینکه تو نبض نداری میترسن و مجبور میشن تورو به بیمارستان ببرن و توی راه بیمارستان ، خودم میام نجاتت میدم نگران هیچی نباش.
"پایان فلش بک"
'BOHIYON'
بعد از اینکه توی رستوران شام خوردیم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت که امشب وقت عملی کردن نقشه است پس من باید جیسو رو به یه جای امن و به دور از چشم بقیه ببرم
ESTÁS LEYENDO
I fight for you [Chaesoo]
Fanfic"من برات میجنگم" جیسو دختر و وارث آقای هوانگ کیم که یک تاجر ثروتمند و به ظاهر شرافتمنده و پارک رزی دختری که توی کافی شاپ کار میکنه برای به دست آوردن هزینه درمان و عمل کلیه برادر کوچیکش با دوست جیب برش لیسا مجبوره دست به یه کار خطرناک بزنه.عشق گاهی م...