"چهار روز بعد عمارت"
لیسا: قربان با من امری داشتید؟
هوانگ: کشتی ها به سلامت از اسکله رفتن؟ مشکلی نبود؟
لیسا: نه قربان ، تعداد همه کالاها درست بود و مشکلی هم نبود
هوانگ: چون لی اونجا نبود ، نگران بودم نکنه اشتباهی کنید ، خسته نباشی کارت خوب بود ، میتونی بری
لیسا: بااجازه
هوانگ: صبرکن لیسا
لیسا: ها....چی اه ، بله رئیس
هوانگ: برو دنبال رزی ، بهش زنگ زدم تلفنش خاموش بود ، بهش بگو بیاد اینجا کارش دارم.
لیسا: خودتون بهش مرخصی دادید ، هر کاری هست من بجاش انجام میدم
هوانگ: کاری که گفتمو بکنننننننن
لیسا: چ...چشم رئیس
'LISA'
بعد از دادی که رئیس زد از جلو چشمش دور شدم پس باید برم دنبال رزی، چهار روزه که از عمل جی وون میگذره ولی متاسفانه شایدم بدبختانه عملش موفقیت آمیز نبود و پیوند رو پس زد و رزی هم که این چند روز صبح تا شب کنارش تو بیمارستانه ، اگه اشتباه نکنم امروز باید مرخص بشه ، آه بعضی وقتا واقعا دلم براش می سوزه ، اون بچه کی قراره روی خوش زندگی رو ببینه
لعنت بهت یارو که اسم خودت رو گذاشتی خدا در جریانی این پایین به ما خیلی خیلییی خوش میگذره؟
مثل سگ پولدارا داریم زندگی میکنیم هه واقعا عالیه"بیمارستان" 'ROSE'
جی وون: نونا
آروم گفترزی: اه ، بله عزیزم چیزی برات بیارم؟
جی وون: ببخشید بیدارت کردم
رزی: من بیدار بودم عشق من
جی وون: نونا کی میریم از اینجا خسته شدم
رزی: میریم ، امروز حتما میریم دوتایی البته اول میریم باهم کلی بستنی میخوریم ، بعد میریم شهربازی چه طوره؟
جی وون: چرا چشمات قرمزه بازم بخاطر من گریه کردی؟
رزی: اه....ا....قرمز شدن اومم حتما با دستای کثیف چشمامو خاروندم.
جی وون: بهم قول بده دیگه گریه نکنی.
نتونستم جلوی اشکامو بگیریم ، دستای کوچولوش رو گرفتم و بوسیدمرزی: ت....تو همه جون منی و من هیچ وقت نتونستم ازت خوب مراقبت کنم ، این که داری درد میکشی...هق تقصیر منه
گریه نمیزاشت حرفامو کامل کنمرزی: هققق م...میشه زودتر خوب شی میشه نونای به درنخور و بی عرضه ات رو ببخشی.
لیسا: سلام من اوم--
'LISA'
من اومدم تو و دیدم که رزی ، جی وون رو بغل کرده و داره گریه میکنه
ESTÁS LEYENDO
I fight for you [Chaesoo]
Fanfic"من برات میجنگم" جیسو دختر و وارث آقای هوانگ کیم که یک تاجر ثروتمند و به ظاهر شرافتمنده و پارک رزی دختری که توی کافی شاپ کار میکنه برای به دست آوردن هزینه درمان و عمل کلیه برادر کوچیکش با دوست جیب برش لیسا مجبوره دست به یه کار خطرناک بزنه.عشق گاهی م...