part_8

321 38 15
                                    

اون الان چیکار کرد؟! من دارم خواب میبینم؟ این قطعا یه رویاست....اما من حتی تو خوابمم نمیتونم رویا به این قشنگی ببینم
این چجور حسی بود؟ حس اون جسم نرم روی زخمای منفور دسته من ....نه نه اصلا نمیشد توصیف کرد ...تا قبل از جیمین حتی نمیدونستم حس اهمیت داشتن چیه اما حالا....
بعد از  چند ثانیه تماس لبای زیباشو با پوست دستم قطع کرد ، اما من هنوز تو رویای شیرینم بین ابرهای خوشحالی قلبم سیر میکردم
آستین دستمو به آرومی پایین کشید
جیمین: هیونگ من دوست ندارم فضولی کنم اما میشه...میشه ازتون خواهش کنم به خودتون آسیب نزنید؟
دستمو از دستش عقب نکشیدم :اما اینا آسیب نیست جیمین ...خب نه برای من....توضیحش سخته خبببب...راستش من.....یعنی درد اونا بهم......بهم آرامش میده
سرشو کمی جلوتر آورد: اما این ارامش درد آوره و چیزی که به هیونگ درد بده منو اذیت میکنه

اصلا از حالا به بعد مهم نبود چه اتفاقی میفته یونگی حتی حاضر نبود یبار دیگه این کارو تکرار کنه...
این کار جیمینش رو اذیت می‌کرد و این تماما کافی بود تا هیچوقت تا آخر عمرش حتی بهش فکر نکنه
من همین طور محو صورت قشنگش بودم که با حرفی که زد دوباره به خودم اومدم: هیونگ نگفتی....چرا نمیخوای بیای اردو؟
فرشته ی من قطعا من نمیتونم دلیل شو بهت بگم اما از اینکه بهت دروغ بگم هم متنفرم...
یونگی:راستش اومدنم خیلی بدرد بخور نیست جیمینی، اگر نیام واقعا بهتره چون حوصله ی دردسر ندارم
مکث کوچیکی کرد انگار از گفتن چیزی که می‌خواست بگه مطمئن نبود
جیمین: خب......باشه هیونگ میدونی که من اصلا دلم نمیخواد مجبورت کنم اگر فکر میکنی خونه موندنو بیشتر دوس داری.....
نزاشتم حرفش کامل بشه :قطعا تو خونه بودنو دوس ندارم جیمینی فقط.....اومدنم مشکلات زیادی درست میکنه
حالت صورتش عوض شد تا بتونه متقاعدم کنه .....جیمین قشنگم؟تو اگه بدونی من بخاطر اینکه تورو اذیت نکنم به‌این اردو کوفتی نمیام قراره چقدر احساس مسئولیت کنی؟ کاش وجود نداشتم تا هر چیزی از وجود من آنقدر باعث آزارت نباشم
جیمین:هیونگ نیم اگر واقعا خونه موندنو دوس نداری بیا باهم به این اردو بریم، سعی می‌کنیم خیلی جلوشون آفتابی نشیم تا بهت گیر ندن حواسمونو جمع میکنیم هیونگ
فرشته ی من؟قطعا اگر من به این اردو بیام کسی جز تو قرار نیست باهام هم اتاقی بشه و
تو از حرفایی که پشت سرمون میگن خبر داری؟ بنظرت اینکه ادمی مثل من سه روز با تو داخل یه اتاق بمونه اوضاع رو بهتر میکنه؟جیمین من حتی اگر روی پیشونیم کلمه ی هرزه رو بنویسن و مجبورم کنن کل شهرو با اون وضع راه برم برام مهم نیست....اما چجوری میتونم تحمل کنم کسی راجب به تو که فقط بخاطر فرشته بودنت باهام خوبی چرت بگه؟چجوری بشنوم و تحمل کنم؟
دلم نمیخواست چیزی بگه که باعث عذاب وجدانش بشه مثلا اگر بهش بگم نمیخوام بیام که سفرت خراب نشه مطمئنم چیز خوبی در پیش نیست
جیمین:هیونگ اگر خواهش کنم و قول بدم مراقبت باشم دلیل دیگه ای داری که نخوای بیای؟

Intangible |نامرئی Donde viven las historias. Descúbrelo ahora