"مینهو تو واقعا امگای خوبی هستی ولی... ولی متاسفم این رابطه دیگه جواب نمیده"
مینهو میتونست جملات بعدی آلفای رو به روش رو حدس بزنه
" تو خیلی ناشی هستی"اونقدر این شکلی رد شده بود که بهش عادت کرده بود و دیگه حتی ناراحت هم نمیشد. سرش رو آهسته تکون داد و وقتی صندلی جلوش خالی شد، پوف کلافهای کشید. هیونجین سریع از پشت پیشخوان بیرون اومد و جلوش نشست
"دوباره؟"
"آره... دوباره"
هیونجین دست به سینه شد و سرش رو به دو طرف تکون داد. تاسفش کامل توی صورتش پیدا بود"هیونگ، فقط آسون بگیر و بذار اون آلفاهای بیچاره دستت رو بگیرن. وقتی میری توی رابطه اون آلفا انتظار داره توی دوران راتش هم کنارش باشی نه اینکه حتی نتونه دستت رو بگیره"
امگای کاپ کیکی دستی روی صورتش کشید. خودش هم از این وضعیت خسته شده بود
"من خودمم نمیخوام این شکلی باشم، ولی نمیشه. آخه من تا همین یک سال پیش بوی یه آلفا رو هم از نزدیک حس نکرده بودم چه برسه به قرار گذاشتن باهاشون! فقط اگه یه کسی بود که همه چیز رو یادم میداد..."امگای کوچکتر دستش رو محکم روی میز کوبید و باعث شد مینهو بالا بپره
"من میشناسم"
"چی رو؟"
"کسی که اینجور چیزها رو بلده و حاضره کمکت کنه"مینهو حالا به بحث علاقه مند شده بود. بدنش رو روی صندلی جلو کشید تا حرفهای هیونجین رو بهتر بشنوه
"خب میدونی این دانشگاه یه کمبوی خیلی معروف داره که هیچ کس از هویتش خبر نداره..."
"پس تو چطوری میشناسیش؟"قیافهی هیونجین پوکر شد
"میذاری جملهام کامل بشه؟"
"خب باشه، بگو"
"هیچ کس نمیدونه که این کمبوی معروف کیه..."
"حالا کمبوی یعنی چی؟"هیونجین نفس عمیقی کشید تا عصبانیتش رو کنترل کنه
"هیونگ میذاری حرف بزنم یا چی؟"
"خب باشه باشه بگو"
مغموم به عقب تکیه داد و سعی کرد حرف نزنه
"کمبوی به کسی میگن که موقع اون کارها از خودش ویدیو میگیره میذاره"چشمهای مینهو درشت شدن و هین کشید
"یعنی پورن آپ میکنه؟"
امگای کوچکتر سریع سرش رو تکون داد
"نه نه. فقط از کارهای قبلش. میدونی دیگه... بوس و بغل و دست و این چیزها"
"خب تو چطوری میشناسیش؟""من نمیشناسم. چان هیونگ میشناستش و گفته که دنبال یه امگا برای ویدیوهاش میگرده. یکی که بدن خوبی داشته باشه"
نگاه هیونجین روی بدن امگای بزرگتر گشت و نیشخند زد
"فکر کنم خیلی زیاد ازت خوشش بیاد هیونگ"امگای کاپ کیکی خجالت زده دستی روی گونههای قرمز شدهاش کشید و نگاهش رو دزدید
"ولی آخه... آخه... اونجوری همه میفهمن...ازم ویدیو میگیره... یعنی... خب...""به نظرت چطوری تا حالا هیچ کس نفهمیده که خودش کیه؟ توی ناشناس موندن هویت خودش خیلی جدیه. مطمئن باش نمیذاره کسی بفهمه اون تویی"
"آم... یه امگای نابلد به کارش میاد؟ من هیچی بلد نیستم!"
YOU ARE READING
purple room(chanho)
FanfictionCompleted مینهو به عنوان یه امگایی که تا حالا زیر کنترل شدید خانواده بوده و دست به یه آلفا هم نزده، بالاخره خسته میشه و حالا که برای دانشگاه به سئول اومده تصمیم میگیره زندگی سگی باکرگی رو تموم کنه و تجربه کسب کنه. از هیونجین میپرسه باید چیکار کنه...