Masturbation art☂️

544 160 127
                                    

مینهو حس می‌کرد داره به خاطر گرمای بوسه‌های پسر بزرگ‌تر آب می‌شه و توی زمین فرو می‌ره. حس مارشملویی رو داشت که روی آتیش نگهش داشتن و هر لحظه داره نرم و نرم‌تر می‌شه. بدنش بین بازوهای آلفا شل شد و بدون اختیار دهنش رو باز کرد تا زبون پسر بزرگ‌تر رو دوباره روی زبون خودش حس کنه

اگر آزاد کردن بی‌پروای فرومون‌هاش همیشه قرار بود باعث این اتفاق بشن پس مینهو باید این‌کار رو می‌کرد... همیشه!

سعی کرد جواب بوسه‌های آلفا رو بده. پسر بزرگ‌تر داشت همونطوری که امگا بهش گفته بود لب‌های مینهو رو گاز می‌گرفت و دست‌هاش به آرومی روی پهلوهای لخت پسر کوچک‌تر کشیده می‌شدن و گهگاهی با فشار دادن انگشت‌هاش توی گوشت نرم پهلوهای امگا، بدن مینهو رو بلند می‌کرد و دوباره روی پای خودش می‌نشوند. یه راید نامنظم که توسط خود کریستوفر کنترل می‌شد

توقع نداشت که امگای کاپ کیکی جواب بوسه‌هاش رو به این شدت بده اما خب مثل اینکه چیزهایی درحال قل خوردن ته دل مینهو بود، درست مثل خود چان، و این رو می‌شد از بوی مارشملویی که کم کم در حال زیادتر شدن بود فهمید.

وضعیت خودش هم چندان تعریفی نداشت. فکر می‌کرد امگا قراره به محض برخورد با یه عضو نیمه تحریک شده پنیک کنه و به تایم بیشتری برای جلو رفتن توی اینجور موارد نیاز داشته باشن اما مینهو داشت خیلی عادی آلفا رو می‌بوسید و بدنش رو شل کرده بود تا دست‌های پسر بزرگ‌تر بتونن حرکتش بدن. باسنش با هربار فرود اومدن روی رون‌های آلفا به عضو پسر بزرگ تر کشیده می‌شد و صدای ناله‌های آروم خودش، بین بوسه‌شون گم می‌شد

حس می‌کرد بدنش هر لحظه داره گرم و گرم‌تر می‌شه و وقتی دست‌های آلفا پشت کمرش نشستن و طی یه حرکت روی تخت خوابونده شد، چشم‌هاش رو محکم به هم فشار داد.

لب‌های پسر بزرگ‌تر از روی لب‌هاش جدا شده بودن پس از فرصت استفاده کرد و با دهن باز چندتا نفس عمیق کشید تا ریتم نفس‌هاش منظم بشه و اکسیژن کافی برای بوسه‌های احتمالی بعدی ذخیره داشته باشه

چان نیم نگاهی به فلز نقره‌ای رنگ ماسک روی صورت امگا انداخت و بعد روی بدنش خیمه زد. نگین‌های سفید ماسک به خاطر نور بنفش اتاق صورتی نشون داده می‌شدن و با هربار تکون خوردن سر پسر کوچک‌تر، بازتاب نورشون رو به سمت چشم آلفا می‌نداختن.

با پشت انگشت‌هاش روی گردن و بعد شونه‌ی مینهو کشید و بوسه‌ی کوتاهی روی لب‌های نیمه بازش نشوند
"می‌تونم شلوارکت رو دربیارم کاپ کیک؟"
مینهو لب پایینش رو زیر دندون کشید و محکم فشارش داد. اونقدری که تونست گرم شدن و بعد بی حس شدن لبش رو حس کنه. استرس دوباره برگشته بود و باعث شده بود قلبش نامنظم بتپه

"نمی‌تونم؟"
"نمی‌...نمی‌دونم"
چشم‌هاش رو از صورت آلفا گرفت و به سمت راست دوخت. نمی‌دونست چش شده. تا لحظه‌ی پیش داشت به خوبی با پسر بزرگ‌تر همراهی می‌کرد و الان بدنش قفل کرده بود

purple room(chanho)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن