مینهو حس میکرد که نوک انگشتهاش یخ زدهان و نمیتونه حرکت کنه. توی خونه خودش رو برای این اتفاق آماده کرده بود. چندین بار دوربین گوشیش رو گذاشته بود و جلوش لخت شده بود تا عادت کنه اما خب اینجوری فرق میکرد. آلفا با بوی چرمش و بالا تنهی لخت بهش زل زده بود و منتظر بود
"من... من..."
"نمیتونی کاپ کیک؟ میخوای صبر کنیم؟"
مینهو چندباری نفس عمیقی کشید و بعد سرش رو به دو طرف تکون داد
"نه... من میتونم!"لبخند کوچیکی روی لبهای پسر بزرگتر نشست و بوی چرم آرامش بخشش رو آزاد کرد.
"تو واقعا شجاعی کاپ کیک. میخوای کمکت کنم؟ اگر راحتی..."
امگا سرش رو بالا و پایین کرد.انگشتهاش روی لبهی لباسش قفل شده بود و حس میکرد نمیتونه بافت رو از توی سرش بیرون بکشه. اگر چان بهش کمک میکرد میتونست انجامش بده، مگه نه؟آلفا جلوش ایستاد و چند لحظهای نگاهش کرد. موهاش رو براش مرتب کرد و بعد دستهاش رو روی انگشتهای لرزون مینهو گذاشت
"داری یخ میزنی امگا"اطلاع داد و دستهای مینهو رو از روی لباس برداشت و روی شونههای خودش گذاشت. چند ثانیهای به مردمکهای لرزون پسر کوچکتر زل زد و بعد آهسته لب زد:
"کافیه تا سه بشمری و اگر راحت نبودی..."
"اگر راحت نبودم بهت میگم"
"و من چیکار میکنم؟"
مینهو با نوک زبون لبهاش رو تر کرد
"و تو بس میکنی""آفرین کاپ کیک. همون لحظه تمومش میکنم. هرجایی از کار که باشیم، هر جوری که باشه، کافیه بگی راحت نیستی تا بس کنم"
حس اطمینان روی سینهی مینهو نشست و نفسش رو آروم کرد. چند باری نفس عمیق کشید و بعد پلکهاش رو روی هم گذاشت. آماده بود تا آلفا لباسش رو براش دربیارهچان با حس کردن آروم شدن بوی کاپ کیک و شیرین شدنش، انگشتهاش رو دور بافت محکم کرد و اون رو بالا کشید. مینهو با دستهای شل شده اجازه داد بافت به طور کامل از توی بدنش در بیاد. هوای نسبتا گرم اتاق به پوست لختش خورد و باعث مور مور شدنش شد. خودش رو به آلفا نزدیک کرد تا گرم بشه و در جواب بازوهای چان دورش پیچیدن و بوی چرم بیشتر شد
"تا سه شمردی؟"
کنار گوشش لب زده شد و مینهو بعد از نفس عمیقی جواب داد:
"نیازی بهش نیست"
حس پوست بدنش روی پوست لخت آلفا حس بدی نبود. بدن پسر بزرگتر گرم بود و دستهاش با احتیاط دور بدن مینهو پیچیده شده بودن
"حالت خوبه عزیزم؟"امگا به آرومی چشمهاش رو باز کرد و به ماسک روی صورت چان خیره شد. حس میکرد پوست صورتش زیر ماسک داره عرق میکنه اما خب نمیتونست برش داره پس باید باهاش کنار میومد
"امروز... شلوار... چیزه... میگم..."
با تته پته گفت و ناخودآگاه به سرشونههای آلفا چنگ زد. با بالاتنهی لخت کنار میومد اما پایین تنه؟ فکر نمیکرد
"تا هرجایی که تو راحت باشی کاپ کیک. اگر حس کردی که میتونی انجامش بدی، انجامش میدیم. اگر هم نه... اشکالی نداره. ما وقت زیاد داریم"
DU LIEST GERADE
purple room(chanho)
FanfictionCompleted مینهو به عنوان یه امگایی که تا حالا زیر کنترل شدید خانواده بوده و دست به یه آلفا هم نزده، بالاخره خسته میشه و حالا که برای دانشگاه به سئول اومده تصمیم میگیره زندگی سگی باکرگی رو تموم کنه و تجربه کسب کنه. از هیونجین میپرسه باید چیکار کنه...