devil and angel duet☂️

499 147 102
                                    

هنوز یک ربع هم نگذشته بود که مینهو حس کرد هیت دوباره شروع به اذیت کردنش کرده. گرما از گردنش تا مهره‌های کمرش و بعد تا پایین‌تنه‌اش می‌پیچید و باعث می‌شد دست‌هاش رو محکم‌تر دور گردن پسر بزرگ‌تر حلقه کنه

توی این چند دقیقه فقط توی بغل هم خوابیده بودن. مینهو بغل شدن رو دوست داشت و چان هم بغل کردن رو. امگا برای اعتراف این موضوع به خودش یه کمی خجالت می‌کشید، ولی به نظر می‌رسید که اون دوتا برای هم ساخته شدن.

بینی‌اش رو به گونه‌ی آلفا مالید و در جواب نوازش نرمی روی پهلوش دریافت کرد. بار اولی بود که موقع هیتش کنار کسی بود. بار اولی بود که توی هیت درد نمی‌کشید. به خاطر گرما و پیچشی که ته دلش حس می‌کرد کلافه بود، اما درد نداشت و این خوب بود. خیلی خیلی خوب بود.

بوی چرم شبیه یه اورکت مشکی رنگ و سنگین، دور بدنش پیچیده بود و باعث می‌شد احساس امنیت کنه. انگار که فرقی نمی‌کرد باد و بارون باشه و یا حتی توفان بیاد، این اورکت می‌تونست ازش محافظت کنه

لبخند کوچیکی زد و بدنش رو بیشتر از قبل به بدن آلفا چسبوند. می‌تونست برآمدگی عضو پسر بزرگ‌تر رو روی شکم خودش حس کنه. یه کمی عذاب وجدان داشت که چند دقیقه‌ی پیش توی پذیرایی فقط کار خودش راه افتاده اما چندان بهش بها نداد. به هرحال که تا چند دقیقه‌ی دیگه مجبور بودن دوباره شروع کنن و این مشکل هم حل می‌شد!

بوسه‌ی کوچیکی روی پیشونیش دریافت کرد و با چشم‌های بسته لبخند زد. می‌دونست که احتمالا بوی مارشملوش داره آلفا رو اذیت و ترغیب می‌کنه اما کاری از دستش برنمیومد. راستش تلاشی هم برای کم کردن بوی کاپ‌کیک و مارشملو نمی‌کرد. می‌دونست که چان قرار نیست یهو کنترل خودش رو از دست بده و مارکش کنه. این رو مطمئن بود!

"خوشحالم که قبلش یه کمی کاپ‌کیک خوردی. دیگه نیاز نیست نگران این باشم که قندت بیوفته"
صدای زمزمه مانند آلفا توی گوشش پیچید و باعث شد چشم‌هاش رو باز کنه. سرش رو از روی سینه‌ی پسر بزرگ‌تر بلند کرد و به چشم‌هاش خیره شد
"پس فکر کنم کار خوبی کردم که اون‌ها رو آوردم"

"اوهوم. کار خوبی کردی"
آلفا بی‌حواس زمزمه کرد. نگاهش میخ لب‌های پسر کوچک‌تر بود و هر از چندگاهی نیم‌نگاهی به چشم‌های مینهو می‌کرد. امگا با نوک ناخن به پوست پشت گردن کریس کشید و لبخند زد

"می‌خوای ببوسیم؟"
چان سرش رو بالا و پایین کرد
"می‌خوام ببوسمت"
اینبار خود مینهو جلو رفت و لب‌هاش رو روی لب‌های پسر بزرگ‌تر گذاشت. هنوز ثانیه‌ای نگذشته بود که پهلوهاش گرفته شده و بدنش روی بدن آلفا کشیده شد. لب‌هاش رو به آرومی باز کرد و گذاشت زبون پسر بزرگ‌تر سرکشانه وارد دهنش بشه

اجازه داد لب‌هاش زیر دندون‌های آلفا برده بشن و گاز گرفته بشن و خودش صداش رو به آرومی آزاد کرد. می‌تونست خیس شدن ورودیش به خاطر اسلیک رو حس کنه. فرومون‌های پسر بزرگ‌تر داشتن روش تاثیر می‌ذاشتن و وجود داشتن خودش، باعث می‌شد که استرس مینهو کم و کمتر بشه

purple room(chanho)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora