چان حس کرد دلش میخواد به خاطر شدت کوچولو بودن امگای کاپ کیکی یه چیزی رو محکم بغل کنه و فشار بده، ترجیحا خود امگا رو. دستهاش رو کامل دور کمر پسر کوچکتر پیچید و کمرش رو بغل کرد و بدنش رو به خودش نزدیکتر کرد
"مطمئنی؟ نمیخوام لبهات کبود بشن"
"چرا؟ اتفاق بدی میوفته؟"
اگر قبلا از هیونجین نشنیده بود که مینهو تا به حال با هیچ کس نبوده به این شک میکرد که کل این قضیهی <نبودن با هیچ کس دیگهای> فقط ترفند امگا برای گول زدن آلفاهاست. آخه همچین کلمههایی... چان دلش میخواست به طرز بدی، بعد از شنیدن این جمله، امگا رو روی ملافههای روی تخت بخوابونه و بعد تا جایی که نفس داره ببوستش"نه، اگر کبود بشه اتفاق بدی نمیوفته. فقط گفتم شاید دوستش نداشته باشی"
"آم... فکر کنم دوستش داشته باشم"
چان چند لحظهای به چهرهی پسر کوچکتر خیره شد. پوست سفیدش به خاطر نور بنفش یه هالهای از بنفشی گرفته بود و ماسک نقرهای رنگ روی چشمها و گونههاش برق میزد. توی دلش به خاطر انتخاب این ماسک به خودش افتخار کرد. امگا به طرز عجیبی باهاش زیبا شده بودانگشت شستش رو زیر لب پایین مینهو کشید و بعد به چهرهاش لبخند زد. توی یه حرکت یهویی بدن امگا رو روی تخت انداخت و دستهاش رو دو طرف سرش گذاشت و روی بدنش خیمه زد
هین کوتاه و بعد چنگی که هر دو دست امگای کاپ کیکی به بازوهای پسر بزرگتر زدن نشون دهندهی تعجبش بودن. بدن چان روی صورتش سایه انداخته بود و این شکلی بودن زیرش یه جورایی... خیلی سکسی بود!
"غافلگیر شدی؟"مینهو میخواست چشم بچرخونه و بگه "نه پس!" اما خب خجالت بهش غالب شد و فقط سرش رو تکون داد. چند لحظهای گذشت و تازه فهمید که دستهاش هنوز روی بازوهای آلفان و انگشتهاش در حال فشار دادن عضلهی زیرشونن اما خب اینکار استرسش رو کم میکرد و تصمیم گرفت که بهش ادامه بده
چان نفس عمیقی کشید و بعد بدنش رو کمی پایین آورد و لبهاش رو روی لبهای مینهو گذاشت. برای چند لحظه ثابت نگهشون داشت و بعد با باز کردن هر دو لبش از هم لب پایینی امگا رو توی دهن کشید. به طرز عجیبی لب پایینی پسر کوچکتر طعم کره و لب بالاییش طعم خامهی توت فرنگی میداد
اینبار از فشار دندونهاش کم نکرد و تا جایی که میشد اونها رو فشار داد. حالا میتونست رضایت گرگش رو به خاطر این فشارهای کنترل نشده حس کنه و نالههای کوچیکی که امگا به خاطر درد و لذت میکرد هم هرلحظه به این رضایت اضافه میکردن
چند باری زبونش رو روی جای دندونهاش کشید و وقتی مینهو به خاطر کمبود نفس دهنش رو باز کرد تا بین بوسههاشون نفس بگیره، زبونش رو داخل فرستاد و روی زبون امگا کشید
مینهو به خاطر حس جدیدی که این حرکت آلفا داشت، هین کشید و انگشتهاش رو محکم توی بازوی پسر بزرگتر فرو کرد و سرش رو تکون داد و باعث قطع شدن بوسه شد
"تا سه شمردی کاپ کیک؟"
YOU ARE READING
purple room(chanho)
FanfictionCompleted مینهو به عنوان یه امگایی که تا حالا زیر کنترل شدید خانواده بوده و دست به یه آلفا هم نزده، بالاخره خسته میشه و حالا که برای دانشگاه به سئول اومده تصمیم میگیره زندگی سگی باکرگی رو تموم کنه و تجربه کسب کنه. از هیونجین میپرسه باید چیکار کنه...