part 28

186 23 0
                                    


[ اول بگم که ببخشید نبودم چون خیلی درگیر هیئت و کلا اینجور چیزا بودم و از اونور حال روحیه خوبی نداشتم فقط بدونید اینا از سر تنبلی و اینجور چیزا نبود و دوستون دارم بریم برای فیک ]


『یک سال بعد 』

فلیکس هیمنجوری که داشت یه سری برگه رو چک میکرد کمی از قهوه کنار دستش خورد

صدای تق تق در اومد و فلیکس با صدای بم همیشه گیش گفت

_ بفرمایید

صدای تق تق کفش پاشنه بلند رو که شنید سرش رو بالا آورد که چریونگ رو دید لبخند کوتاهی زد و بعد به حرف اومد

_ چیشده که افتخار دادید اومدی اینجا؟

چریونگ با لبخند همیشه گیش گفت

* آم چیزی نشده اومدم داداش کوچیکمو ببینم

فلیکس لبخندی زد که چریونگ دستشو توی موهای فلیکس فرو برد و نوازش کرد

* نمیدونم چرا ولی هنوزم تورو همون بچه ی ۲۳ ساله ای میبینم که جونگین بهم معرفی کرد

فلیکس لبخندی زد و اون یکی دست چریونگ رو گرفت و فشرد و گفت

_ منم هنوز تورو اون دختر تخس و عصبی میبینم که اولین بار که دیدمت داشتی منو قورت میدادی

چریونگ همینطور که دستش توی موهای فلیکس بود مشت نه چندان آرومی به سر فلیکس زد و گفت

* انگار خوبی بهت نیومده همش باید یه جور دیگه باهات رفتار کنم

فلیکس که از درد چشماش بسته شده بود و دستشو روی اون قسمتی که چریونگ با مشت زده بود میکشید گفت

_ به من چه من حقیقتو گفتم

چریونگ گفت

* بازم دلت کتک میخواد بچه؟

فلیکس با اخم کیوتی گفت

_ تو فقط ۳ سال ازم بزرگ تری

چریونگ با کلافگی گفت

* من نوناتم پس سکوت کن

...

[ دو ماه بعد ]

جونگین همینطوری که دستاشو بهم میمالید گفت

+ بعد یک سال فهمیدیم که هیونجین چی قاچاق میکنه مواد و اسلحه الان میتونیم نابودش کنیم!

چریونگ که دست به سینه بود گفت

* بلخره انتقامتو میگیریم فلیکس

...

[ کره سئول ساعت ۲ بامداد ]

هیونجین دستشو به میز کوبید و به سونگمین نگاه کرد

¥ یعنی چی که همه اسلحه ها و مواد ها رو بین راه دزدیدن؟؟

سونگمین با قیافه ی کاملا بی حس بهش نگاه کرد

× گفتم دزدیدن یعنی همه ی مواد ها و اسلحه هات فوت شد رفت هوا

هیونجین با چشمایی که آتبش ازش میبارید بهش نگا کرد و با داد گفت

¥ من چند بار گفتم مراقب اون مواد ها و اسلحه ها باش؟

سونگمین که دیگه صبرش لبریز شده بود با عصبانیت و داد گفت :

× صداتو برا من نیار بالا!! همین که اومدم باهات کار میکنم از خدات باشه! من زیر دستت نیستم که باهام ایمجوری رفتار میکنی! تو قاتل فلیکسی بهترین دوست من کسی که مثل برادرم بود! از اون روز یکم هم احساس پشیمونی نکردی که هیچ منو با جون دوست پسرم تهدید میکنی!؟ باور کن اگر چان نبود همینجا میکشتمت تا دیگه ریخت آشغالتو نبینم

و سریع از اون اتاق رفت بیرون

...

آم سلام؟ بعد چند هفته؟ نمیدونم
خب این پارت یکم کوتاه شد ولی ببخشید دیگه چشمام خیلی سنگین شده هر لحظه ممکنه خوابم ببره مجبورم همینجا تمومش کنم اگر سوالی هست که چرا نبودم بپرسید جواب میدم

آمیس دوستون داره ♡

بای♡♡

Amis♡


Hyunlix♡ ( I Can Love You??)Where stories live. Discover now