《فلیکس》صبح با صدای ظرف و کاسه بلند شدم بزور از تخت اومدم پایین و به طرف آشپزخونه حرکت کردم که با قیافه ی هیونجین که پر آرد شده بود رو به رو شدم
خنده ی آرومی کردم که به مرور تبدیل به قهقه شد
¥ چرا میخندی؟؟
_ نخندم؟؟
یه نگاه به خودت بکنو یکم از آردی که روی دماغش مالیده شده بود رو با سر انگشت پاک کردم و بهش نشون دادم
¥ عه کی اونجا آردی شد
و سریع یه دستمال گرفت و صورتشو پاک کرد
¥ میخواستم برات صبحونه درست کنم
_ تو اول خودتو آردی نکن بعد برای من صبحونه درست کن
¥ عه دیگه من باهات حرف نمیزنم
بغلش کردم
_ باشه باشه قهر نکن
که یهو بلندم کردو روی اپن گذاشت
و یه بوسه ی کوتاه روی لبام گذاشت¥ بوسمم گرفتم الان خیلی انرژی دارم
به خل بازیاش خندیدم
_ باشه..آقای هوانگ
هیون خندید که زنگ خورد
¥ وایستا برم درو باز کنم
و به طرف در حرکت کرد
_____________
《هیونجین》
به طرف در حرکت کردم و بازش کردم که با خواهرم یجی رو به رو شدم
# چطوری آقای هوانگ؟؟
¥ سلام یجی
# نمیخوای بزاری بیام تو؟؟
¥ باشه بیا داخل
و اومد که با فلیکس رو به رو شد
یجی کوله اش از روی پشتش افتاد با دهنی بازم بهم نگاه کرد
¥ چیه؟..اجازه ندارم دوس پسرم بیارم خونه ام؟؟
# من فک کنم مزاحم شدم نه؟؟...
همینجوری که داشت میرفت سمت در گفت :
# پس من دیگه مزاحمتون نمیشم بای
و درو بست به کیوتی بیش از حد خواهرم خندیدم
که فلیکس گفت :
_ هیون اون کی بود؟؟
¥ خواهرم بود
_ عه چرا رفت؟؟
¥ هیچی فک کنم پشماش ریخت
_ آهان...به هر حال...راستی کجا میخواستی منو ببری؟؟؟
¥ وایسا میفهمی
_____________
《سونگمین》
وقتی به عقب کشیده شدم یکی منو به دیوار چسبوند
ن/س چیشد؟؟ پا میشی با معلم رل میزنی که نمره بگیری؟؟
صدای دختری از کنار اومد
< آه شبیه هرزه هایی بنگ چان واسه ی منه بعد تو میری باهاش رل میزنی؟؟ مطمئنم بین منو تو اون منو انتخاب میکنه
با نگاهی پر از تمسخر بهش خیره شدم
× فک کردی اون واقعا تو رو میخواد؟؟
قهقه ای زدم× آیش تو خیلی خنگی میخوای دوس پسرمو ازم بدزدی؟؟
صدای در اومد و بنگ چان وارد شد
چان با دیدنم توی اون وضعیت به اون پسری که منو به دیوار چسبونده بود نگاه کرد
÷ چه گوهی داری میخوری؟؟
< هی..هیچی بخدا
پسره که معلوم بود ریده بود تو خودش
سریع منو ول کردو در رفت
بنگ چان به طرفه دختره برگشت
بهش نگاه کرد
> بخدا...بخدا میخواستم نجاتش بدم
با تعجب به دختری که میخواست خودشو از دست بنگ چان خلاص کنه نگاه کردم
× تو؟؟ تو میخواستی منو نجات بدی؟؟
÷ گمشو برو بیرون
> چ..چشم
و سریع رفت
÷ چیزیت شده؟؟ کاری کردن؟؟
× نه چیزی نشده ولی اگر دیر میومدی یه چی میشد
چان پوف کلافه ای کشید
÷ فردا با مدیر صحبت میکنم اینا رو اخراج کنه
× آمممم...باشه
دستشو انداخت دور کمرم
÷ بیا بریم
و از مدرسه خارج شدیم
__________________
سلاممممممم اگر پارت کوتاه بود ببخشید
چون......امتحانا شروع شده و دارم زجر میکشم
کلی هم کار دارم همینم که نوشتم بزور شد
قول میدم براتون جبران کنم شما فعلا ووت بدید
اصلا هم بخاطر بالا رفتن فیک نمیخوام [ چرا میخوام کیه که نخواد؟؟]
خببببب من برم بخوابم دوستون دارم بایییییی
《Words 538》
Amis♡
ČTEŠ
Hyunlix♡ ( I Can Love You??)
Romanceهیچ وقت به کسی اعتماد نکن حتی اگر اون آدم عشق زندگیت باشه .... بلخره هر دروغی رو میشه ولی کاش هیچ وقت این دروغ ها رو نمیشد... از دست دادن کسی که دوسش داری وقتی که کلی اذیتش کردی و بعد از از دست دادنش میفهمی چقدر دوسش داشتی خیلی دردناکه... ژانر :...