《نویسنده》
تقریبا شب شده بود و فلیکس و هیونجین با ماشین به سمت اون گی بار میرفتن
اونها به گی بار دعوت شده بودن و هیونجین و فلیکس هیچ ایده ای نداشتن که چرا سونگمین همچین جایی رو برای دورههمی انتخاب کرده بودفلیکس با خودش فکر میکرد که شاید سونگمین از دخترا خسته شده و رفته دنبال پسرا
هر دو توی سکوت این راه رو طی کردن ، وقتی به گی بار رسیدن هردو پیاده شدن و به طرف گی بار رفتنهیونجین دستشو دور کمر فلیکس حلقه کرد و به راهش ادامه داد
اونجا یه زیرزمین که یک در داشت و پله میخورد به پایین بود یک سالن بزرگ که یه قسمتی بود برای دی جی یه گوشه هم مشروب میفروختن [ نمیدونم اسمش چیه دیگه ببخشید] یه جای دیگه هم بود که پله میخورد به بالا اونجا اتاقک بود
هر دو به طرف سالن vip رفتن در رو که باز کردن با 6 نفر که رو مبل های چرمی L شکل نشسته بودن
دو تا مبل L شکل رو بروی هم و دو تا مبل تک نفره جنوب و شمالشون بود [ امیدوارم فهمیده باشید ]
هیونجین و فلیکس رفتن روی یکی از اون مبل ها نشستن
هیونجین پاشو روی پاش انداخته بود و به مبل تکیه کرده و بود. یکی از دست هاش هم دور گردن فلیکس بود
فلیکس هم به پشت تکیه کرده بودهردو بخاطر دیدن چان و سونگمین بغل هم تعجب کردن
تا اون موقع سکوت پا بر جا بود که چان گفت
÷ فک نمیکردم دانش آموزام به گی بار بیان!!
فلیکس با پوزخندی روی لبش جواب داد
_ ما هم فک نمیکردیم معلم تاریخمون رو اینجا ببینیم!!
سونگمین بهشون نگاهی انداخت
× چیه؟؟ نکنه دیدن دوس پسرم انقدر برتون عجیبه؟
جونگین بهش نگاهی پر از تمسخر انداخت
+ سونگی رفتی با معلم تاریخمون رل زدی که نمره گیرت بیاد ؟؟ آخ بشر تو چقدر باهوشی!!
سونگمین کلافه سرشو به سمت جونگین چرخوند
× بخاطر این نه...بخاطر اینکه دوسش داشتم
جونگین پوزخند زد
+ تو گفتیو ما باور کردیم آخه خیلی عجیبه دقیقا اون درسیه که مشکل داشتی!!
همه با تعجب به این دعوا نگاه میکردن خب..همیشه سونگین و جونگین باهم دوست بودن ولی این دفعه یکم عجیب شدن
سونگین توی سکوت داشت با چشماش برای جونگین خط و نشون میکشید که لینو برای اینکه جو عوض شه گفت
£ خب خب برای اینکه جو عوض بشه چرا یه کاری نکنیم ؟؟
همه با تعجب بهش نگاه کردم که با صدای بلند گفت
£ بیاید داخل!
*
*
*خب خب سلام بر عزیزان دل
درسته شرط نرسیده بود ولی من آپ کردم چون کسایی هستن که ووت میدن و دوست دارن پارت بعدی رو بخونن
ولی کسایی هستن که اصن ووت نمیدن و سایلنت میرن و میان پس اگر شرط بزارم بازم که اونا ووت نمیدن و در حق کسایی که ووت میدن ظلم میشه چون اونا ووتشون رو میدن ولی بقیه نه و اونا منتظر میمونن پس دیگه شرط نمیزارم
همین که میدونم میخونید برام کافیه🙂ببخشید کمه این چند روزه ذهنم در گیره برای یه سری مسائل
میخوام یه زبان جدید رو بخونم پس ببخشید♡راستی میخوام یه بوک بنویسم برای سناریو های توی ذهنم که همشونو خالی کنم بنظرتون انجام بدم؟؟
بای قشنگای من♡
[476 words]
Amis♡
BINABASA MO ANG
Hyunlix♡ ( I Can Love You??)
Romanceهیچ وقت به کسی اعتماد نکن حتی اگر اون آدم عشق زندگیت باشه .... بلخره هر دروغی رو میشه ولی کاش هیچ وقت این دروغ ها رو نمیشد... از دست دادن کسی که دوسش داری وقتی که کلی اذیتش کردی و بعد از از دست دادنش میفهمی چقدر دوسش داشتی خیلی دردناکه... ژانر :...