《فلیکس》رفتیم پایین داشتم از خجالت آب میشدم ما رو اونجوری دیدن چه فکری میکردن الان؟؟
اصن چرا باید هیونجین اونقدر نزدیک من بشه؟؟هیونجین دم در گوشم خم شد گفت :
¥ چیه خجالت میکشی؟؟
_ میشه فقط خفه شی؟؟
¥ اینو گفتم که خودتو جمع کنی چون گونه هات قرمز شدن
_ چی؟؟
دستی به گونه هام کشیدم گوشیمو در آوردم و به خودم نگاهی انداختم انگار واقعا قرمز شدن پوفی کشیدم اصن دوس نداشتم جلوی هیونجین اون فلیکسیی که به بابام نشون میدادم باشم
به بابام نگاه کردم داشت با شریکش حرف میزد
پ/ف پسرم بیاید بشینید
نشستیم
پ/ه ما تصمیمی گرفتیم همینجوری که میدونید ما یه کلاب داریم و .. چون که ما نمیتونیم زیاد بهش برسیم میخوایم به شما بسپاریمش باید با هم اداره کلاب رو به عهده بگیرید
با تعجب به پدرم نگاه کردم عمرا نمیتونستم با این عوضی یه کلاب رو اداره کنم
_ ولی بابا
پ/ف ولی نداره شما مگه نمیخواید یه روز جای ما رو بگیرید
پس باید یه چیز هایی بلد باشیدبه هیونجین نگاه کردم
کاملا ریلکس بدون هیچ واکنشی نشسته بود مرتیکه عوضی
پ/ه میتونید؟؟
_ معلومه که ن...
¥ آره میتونیم چرا که نه بلخره یه روزی میخوایم جای شما رو بگیریم
و به من نگاه کرد
حرصم گرفته بود مرتیکه عوضی میخواستم همین الان بپرم روش تا میخوره بزنمش________________________
《هیونجین》
با حرفی که پدر فلیکس زد تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم
فرصت خوبی بود که بتونم فلیکس رو اذیت کنم
اون بچه زیادی پر رو بود
شنیده بودم چقدر معلم ها رو اذیت کرده بود
برا بعضی بچه ها هم قلدری میکرد
پ/ه خوبه پس ما دیگه میریم
و بعدش بلند شد با پدر فلیکس دست داد منم بلند شدم و دست دادم
بعد هم بدرقه مون کردن و به سمت ماشین ها مون رفتیم
. . . . . .
ساعت ۱۲ بود رفته بودم حموم و تازه برگشته بودم
داشتم موهامو خشک میکردم که صدای پیامک اومد
رفتم سراغ گوشیم که روی تخت بود و برش داشتم
شماره ی ناشناس بود
_________
《فلیکس》
بعد از اینکه مهمونا رفتن به سمت اتاقم رفتمو لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم داشتم به اون هیونجین رو مخ فک میکردم چطوری انقدر رو مخ بود؟؟ ولی از حق نگذریم
آدم جذابی بود سرمو تکون دادم که این فکرا رو از سرم بیرون کنممن باید با اون هیونجین حرف میزدم ولی نمیتونستم تا فردا تحمل کنم از اتاقم بیرون رفتم به سمت اتاق کار پدرم رفتمو در زدم :
پ/ف بیا تو
رفتم داخل
پ/ف چیزی شده پسرم؟؟
_ بابا میشه شماره ی پسر شریکتو بهم بدی؟؟
پ/ف چرا؟؟
_ مگه قرار نیست باهاش کار کنم؟؟
پ/ف اوه راست میگی
گوشیشو در آورد بعد از یک دقیقه گفت :
پ/ف بیا برات پیامک کردم
_ مرسی
گفتمو رفتم بیرون
یسسسس بلخره شمارشو گیر آوردم همینجوری که داشتم به سمت اتاقم میرفتم شماره هیونجین رو رومخ سیو کردم
رفتم داخل پیام هاش و بهش پیام دادم_ سلام رومخ
سریع جوابمو داد
¥ چیه جوجه لیکس
_ شناختی؟؟
¥ آره
_ چجوری من که اسممو نگفتم
¥ میدونی من برای همه جذاب خوشتیپم نه رومخ فقط به نظر تو رومخم
_ اه اه چجوری میتونی هم زمان هم رومخ و هم چندش باشی؟؟
¥ همونجوری که تو میتونی هم زمان فسقلی و شیطون باشی
_ من فسقلیم؟؟ من قدم ۱۷۱ عه
¥ ولی تو هنوزم فسقلی هستی
_ اصن خودت چندی؟؟
¥ ۱۸۲
_ خیلی درازی
¥ تو خیلی کوتاهی
_ ایشششش مرتیکه رومخ
¥ 😂😂
______
خب دیگهههه من اومدم با یه پارت دیگههههههههههه
میشه ووت بدی؟؟🥺🥲😭
573 تااااا ووت بدهههههههههههه ووت ..
انقدر سایلنت نباشششش
خلاصه همین دیگه بایییییییی
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Hyunlix♡ ( I Can Love You??)
Romantizmهیچ وقت به کسی اعتماد نکن حتی اگر اون آدم عشق زندگیت باشه .... بلخره هر دروغی رو میشه ولی کاش هیچ وقت این دروغ ها رو نمیشد... از دست دادن کسی که دوسش داری وقتی که کلی اذیتش کردی و بعد از از دست دادنش میفهمی چقدر دوسش داشتی خیلی دردناکه... ژانر :...