3_ دیدار

36 7 18
                                    

KOOK :

■ پس هزینه عروسی نصف نصف

● بله دقیقا

■ و غذا ...

× حس نمیکنید شما دونفر دارید ازدواج میکنید یا ما البته فرقی هم نداره من فعلا میرم

بلند شد که بره

● داری چی میگی سریع بشین
با عصبانیت گفت

+ با اجازتون منم میرم علاقه ای به این بحث ندارم

منم بلند شدم و سریع از تو اون فضای خفه فرار کردم سریع در رو پشت سرم بستمو نفس عمیق کشید که دست یکیرو رو شونم حس کردم و مثل کسی که بهش برق وصل کرده باشن از جا پریدم اومدم چیزی بگم که فاک چشاش اوففف به  روی خودم نیاوردم

+داری چیکار میکنی؟

× نترس نمیکنمت باهات حرف دارم

+ سریع بگو

× اینجا نمیشه

+ پس کجا رو تخت (وقتی ذهن رایتر ناگهان خدایی میشود)

× چرت نگو و دنبالم بیا

گفت و به سمت چپ راهرو صاف و بی نور حرکت کرد منم از سر بیچارگی و البته کنجکاوی دنبالش کردم

بعد پنج دقیقه وایساد
× تو عاشقمی ؟

+ چی داری میگی مغزت از کار افتاده

× پس چرا میخوای باهام ازدواج کنی

+ ایو ( با صدای اروم ) و بزور پدرم

× خب که اینطور من بخاطر نقشم تو اجتماع باید طوری رفتار کنی که انگار عاشقمی

+ وات د فاککک

× فقط بیرون من مدل خواننده و بازیگرم معلومه که نباید بخاطر خواهر و پدرت تو دردسر بیفتم

+ چشم عالیجناب امر دیگه(با لحن مسخره ای گفت)

× فعلا همین خوبه ازدواجمون ۷ روز دیگست

+ جانممم ۷ روززز

× اینو من نزاشتم اون دوتا روباه پیر گذاشتن

نمیتونم خوشحالیم رو بابت اینکه بهشون روباه پیر انکار کنم پس گفتم

+ باشه تا هفت روز دیگه روتو اینورا نبینم

JIMIN:
چشمامو که باز کردم تو یک اتاق با تم مشکی بودم

JIMIN:چشمامو که باز کردم تو یک اتاق با تم مشکی بودم

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
Best choice or worst choice?/VKOOKOù les histoires vivent. Découvrez maintenant