- Part 15 [ 1 ]

175 35 22
                                    

"نمی‌تونی با این لباس‌ها روی اسب بشینی، خودت می‌تونی عوض کنی یا خودم لختت کتم، هوم؟"

***

کارگاه رو سکوت برداشته بود و این سکوت توسط صدای نفس‌های چانگبین شکسته می‌شد. با دقت درحال تکمیل پروژه‌اش بود و جوری غرق تمرکز به نظر می‌رسید که هیچ چیز نمی‌تونست حواسش رو پرت کنه.

بعد از اینکه پروژه‌ی قبلیش رو کنار گذاشت و کار جدیدش رو شروع کرد، تصمیم گرفت تمام دقتش رو خرجش کنه؛ در هرصورت اون کار به قدری براش باارزش بود که دلش نمی‌خواست هیچ نقصی داشته باشه.

روزهاش خوب می‌گذشتن؛ روزهای زندگی چانگبین جدا به خوبی گذر می‌کردن و این هیچ دلیلی جز حضور هیونجین نداشت. هربار که به اون چشم‌های براق و لب‌های خندون فکر می‌کرد، دنیاش زیر و رو می‌شد.

هیونجین انگار اومده بود دنیای چانگبینِ بعد از لارا رو دگرگون کنه و موفق هم شده بود. لبخند کمرنگی روی لب‌های پسر مو مشکی نشست و حین کار، نفس عمیقی کشید. انگار خیالش از بودن هیونجین راحت بود.
با پر شدن ریه‌هاش از هوای کارگاه، عطر توت‌فرنگی آشنایی به بینیش رسید و گرمای دست‌هایی رو روی چشم‌هاش حس کرد.

- حدس بزن من کیم.

فرشته‌ی مو صورتی با صدایی که هیچ تلاشی برای تغییر دادنش نکرده بود، زیر گوش چانگبین زمزمه کرد و لب پایینش رو میون دندون‌هاش فشرد. امروز موهای صورتی رنگش رو پشت سرش بسته و اجازه داده بود دو تار صورتی رنگ و بلند از کنار شقیقه‌هاش آویزون بشه‌. هر چه به بهار نزدیک‌تر می‌شدن، از سردی هوا مقداری کمتر می‌شد اما برای اعتماد به هوای همیشه بارونی سئول، خیلی زود بود‌.

شلوار جین زاپ دار و بافت گشاد سفیدی پوشیده بود که گل‌های کوچیک و صورتی شبیه به شکوفه‌ی گیلاس، روش بافته شده بودن.

چانگبین با شنیدن صدای پسر به سختی تلاش کرد خنده‌اش رو کنترل کنه. اون پسرک صورتی گاهی واقعا خنگ می‌شد و همین بی‌حواسیش برای چانگبین شیرین‌ترین بود.

لبخند عمیقی که روی لب‌هاش داشت رو تشدید کرد و انگشت‌هاش رو بالا آورد تا پشت دست هیونجین رو لمس کنه. با لمس پوست نرمش لب‌هاش رو برای کنترل خنده‌اش فشرد و گفت:

- نمی‌دونم... جادوگر بدجنس قصه‌ها؟

هیونجین پلک متعجبی زد و با سرعت دست‌هاش رو از چشم‌های دوست پسرش پایین آورد. خودش رو کنارش کشید تا چهره‌ا‌ش رو ببینه و با لب‌هایی که از حرص آویزون شده بودن، گفت:

-  نه، هیونجینی. باید می‌گفتی هیونیِ منه.

پسر مو مشکی که می‌دید هیونجین چه تلاشی برای اثبات خودش داره، چشم‌هاش رو همچنان بسته نگه داشت تا نتونه پسر مقابلش رو بیینه.

Cupid: The Last MissionWhere stories live. Discover now