- Part 17 [ 1 ]

136 28 41
                                    

"منو ببین... بیست و چهار سالمه. توی این بیست و چهار سال لعنت شده دنیام تماما مشکی بوده ولی الان نیست. الان کم آوردم هیونجین..."
***

به پسر مقابلش که با ولع مشغول خوردن بستنی تابستونه‌اش بود، نگاه می‌کرد و انتظار می‌کشید تا لپ‌هاش خالی بشن و بالاخره جواب درستی ازش بشنوه.

طی پنج دقیقه‌‌ی اخیر که موفق شده بود پنهان از چشم هیونجین با جیسونگ ملاقات کنه، پسر مو نقره‌ای داشت دونه‌دونه بستنی‌هاش رو می‌خورد و هربار که چانگبین کلافه می‌شد، با لپ‌های پر و لب‌های خامه‌ای سرش رو تکون می‌داد.

دو بسته‌ی باقی مونده رو به سرعت از مقابل جیسونگ برداشت و درحالی که به ساعت مچیش نگاه می‌کرد، عینکش رو روی تیغه‌ی بینیش جابه‌جا کرد.

- اگه می‌دونستی با چه تلاشی هیونجین رو پیچوندم تا بتونم باهات حرف بزنم، وقتم رو نمی‌گرفتی.

جیسونگ با کنجکاوی لقمه‌ی بزرگ کاکائو و خامه‌ای که توی دهنش بود رو پایین فرستاد و همون‌طور که نگاهش دنبال بسته‌های بعدی می‌گشت، زبونش رو روی خامه‌ی گوشه‌ی لبش کشید.

چند دقیقه پیش، نمی‌دونست هیونگش چرا باید هیونجین رو بپیچونه تا باهاش حرف بزنه ولی زمانی که همه چیز رو فهمید، ترجیح داد اول فکر کنه. نوک انگشت شستش رو بین لب‌هاش برد و حین لیسیدن خامه‌ی اضافه‌اش گفت:

- خب هیونگ... فکر کنم تموم شد... گفتی می‌خوای بدونی از چی خوشش میاد؟

چانگبین که طی چند دقیقه‌ی اخیر شاهد بستنی خوردن جیسونگ بود، با کلافگی سری تکون داد و گفت:

- فکر کنم تو بهتر بدونی برای تولدش باید چیکار کنم.

جیسونگ با هیجان دست‌هاش رو به هم کوبید و نگاهش رو از پاکت بستنی که چانگبین از جلوش برداشته بود، گرفت و ذره‌ای فکر کرد. چطور می‌تونست به هیونگش توصیه‌ای بکنه که هیونجین بیشترین میزان خوشحالی رو توی رگ‌هاش حس کنه؟

دقایق کوتاهی رو صرف فکر کردن کرد و زمانی که با حجم زیادی از علایق هیونجین روبه‌رو شد، نفسش رو با بیچارگی بیرون داد.

- هیونگ اون واقعا همه‌چی دوست داره...

- تا حدودی با چیزهایی که دوست داره آشنام ولی می‌خوام لبخند رضایتش رو ببینم. چمیدونم، یه چیزی که براش یه معنی عمیق داشته باشه.

جیسونگ بیشتر توی فکر فرو رفت. ظاهرا چانگبین قصد داشت تاثیر جالبی روی دوستش بذاره و توی روز تولدش شگفت زده‌اش کنه. با به یاد آوردن چیزی که توی تصوراتش هیونجین رو شگفت زده می‌کرد، سرش رو تکون داد. حدس می‌زد چانگبین بتونه با استفاده از ایده‌ای که داره، لبخند عمیقی روی لب‌های هیونجین بکاره.

Cupid: The Last MissionWhere stories live. Discover now