TWO

334 44 13
                                    



ادامه‌ی آغازی که به دست فردا بود، زودتر از انتظار خودش رو نشون داد.

درحالیکه که سعی داشت گوشیش رو از زیر صندلی بیرون بکشه، فرمون ماشین رو به چپ چرخوند.
میدونست که زبان بی بند و بار اون جوانک مو بنفش، بالاخره به جملاتی می‌رسید که اعصاب نداشته اون رو به جنون برسونه‌.

به همین دلیل، از قبل دستور آماده کردن اون حلقه دار رو به افرادش داد.
هرچند انتظار چنین نمایش فوق العاده‌ای رو نداشت. به گونه‌ای که زبان پر نیش و کنایه‌ی رؤسا، صادقانه به تحسین وا شد.

بالاخره بعد از هزار کشمکش، دستش به گوشی‌ای که تقریبا درحال خفه کردن خودش بود رسید!
عصبی درحالیکه گره‌ای محکم به ابرو‌هاش خورده بود، بدون اینکه نیم نگاهی به صفحه گوشی بندازه آیکون سبز رو کشید:

_اینکه دقیقا سروقت زنگ میزنی رو درک نمیکنم بابا!

صدای قهقهه مرد به گوش رسید. اینطور بنظر میرسید که از کارش کاملاً راضی و مفتخره!

_[ به این میگن شامه پدرانه جونگ‌کوک. البته خبر دست‌گلای جدیدت خیلی سریعتر به دستم رسید! همین الان میخوام که بیای عمارت، دنیل عزیزم به پاریس اومده ]

جونگ‌کوک کلافه نفس عمیقی کشید. اینکه برادر کوچکتر پدرخوانده‌اش بعد از دقیقا شش ماه به پاریس برگشته بود، به هیچ وجه براش حائز اهمیت نبود.

خصوصاً وقتی که با رفتنش به اون عمارت باید با بچه‌های اون مرد سر و کله میزد!

_الان نمیتونم بیام، باید به یه کاری برسم.

تقریبا به شهر رسیده بود، میتونست با وجود فاصله حدوداً بسیار، بخش کوچک و ماتی از شهر که در نور غوطه‌ور بود رو ببینه.
پاریس در شب چیز دیگه‌ای بود!

همینطور ذهن جونگ‌کوک به سمت زیبایی پاریس در شب کشیده شده بود، مرد پشت خط در سکوت قابل توجهی فرو رفته بود.
حدودا چندین ثانیه گذشته بود تا اینکه جونگ‌کوک نامطمئن پرسید:

_بابا..؟

_[خب، پس گفتی نمیای؟]

جونگ‌کوک چشمی چرخوند. اینکه فکر کرده بود شاید پدرش حین صحبت کردن با اون سکته کرده، قطعاً میتونست تا چندسال موضوع جوک های اون پارک عوضی دربیاد‌.

بی درنگ و بلافاصله جواب داد:

_آره!

به محض ادا شدن این کلمه، ماشین ناگهان و یک‌دفعه ایستاد به طوری که تن جونگ‌کوک تقریبا به جلو پرتاب شد، اما خوشبختانه کمربند ایمنی تا حدودی مانع شتاب شد.

ماشین به حرکت دراومد و کمی به جلو رفت و دوباره ناگهانی ایستاد.
جونگ‌کوک که از حرکات ناگهانی ماشین کلافه و متعجب بود، عصبی فریاد کشید:

You are my marijuanaOnde histórias criam vida. Descubra agora