دنیل خط نگاه جونگکوک رو دنبال کرد.
تق و توق دخترک نازپروردهاش سریعتر از خودش به سالن رسیده بود.
دنیل به محض دیدن دختر از جا پرید و با چهرهی خندانش که تقریباً، جزئی از وجود اون محسوب میشد چند گامی به سمت دخترش برداشت.
دختر بی توجه به لباس مجلسی و پر زرق و برقی که به تن داشت، بلند و به سرعت گام برمیداشت یا که اصلاً بهتره بگیم، میدوید!
قل کوچکتر دختر، مایکل که مثل همیشه با چهرهای بی حوصله همانند جوجه اردک به دنبال خواهرش بود، چند قدمی عقبتر از خواهرش با متانت راه میرفت.
دنیل که چشمان تیلهای سبز و آبیش، از دیدن جنب و جوش های شیرین دخترش به درخشیدن افتاده بودند، خندهای از ته دل زد و گفت:
_لیلیا!
_بابایی!
لیلیا دو گام آخر رو تقریبا پرید و خودش رو توی آغوش پدرش انداخت.
مایکل که حالا اونجا ایستاده بود، طبق معمول بی حوصله پلکی زد و نگاهش رو به جونگکوکی که با سردی قابل توجهی به اونها چشم دوخته بود داد.
اینکار هر لحظه و هر ثانیه اون پدر و دختر بود و آنچنان چیز مضحک و جدیدی بنظر نمیرسید. هرچند کمی اعصاب خوردکن بود.
خصوصاً برای جونگکوک که رسماً اونجا کاشته شده بود تا وسیله دم دست اون دوتا وروجک باشه نه برای خوشامدگویی به عموی ناتنیش!
لیلیا عقب کشید و همینطور که از ناز و نوازشهایی که شد لبخندی تا بناگوش داشت، روبه جونگکوک عزیزش ایستاد و انگشتهای دست چپش رو با ناز روی بازوی جونگکوک کشید:
_جونگکوک..من واقعاً دلتنگت بودم، تو هم همینطور مگه نه؟
جونگکوک که سعی داشت کمی حالت چهرهاش رو در حضور دنیل، مشتاق نشون بده، لب باز کرد تا پاسخ بده،
لیلیا اما قبل از شنیدن صدایی از جونگکوک دوباره به حرف اومد:
_اوه نه لازم نیست بگی، معلومه که دلتنگم بودی! من میدونم که اینطوره عزیزم!
جونگکوک لبخند شل و ولی زد، اما این حالت چهره مطمئناً چیزی مثل یک لبخند صادقانه نبود.. شاید.. بیلاخ؟
_اوه لیلیا، فقط چند ماه همو ندیدیم-
_جونگکوکا!
لیلیا باز هم جمله جونگکوک رو ناتمام گذاشت.
بنظر میرسید از قبل برای بیان چیزی برنامه داشت و به این خاطر بسیار عجول بود.
دختر دو دستش رو روی شونههای جونگکوک گذاشت و با برداشتن گامی دیگه، چند سانت فاصله بینشون رو از بین برد.
ESTÁS LEYENDO
You are my marijuana
Fanficجونگکوک فرزند خواندهی لرد دلاکر معروفه، فرزندخوانده خانواده دلاکرواکس، اولین خانواده قدرتمند مافیا. اینهم بنظر میاد مثلِ بقیهی داستانها آغازی تکراری داشته باشه، اما با آغازی که جونگکوک همراه با به دار آویختن رئیس خانواده شان برای داستان خودش...