مرسی به خاطر حمایت هاتون 🍒💋
بچه ها لینک ناشناس تلگرامم توی بیو پیجم هست
ممنون میشم که کاور خوشگل تونستید درست کنید و برام اونجا بفرستید توت فرنگی ها🍓💋_تا الان کجا بودی؟
چرخیدم که سون آه رو دیدم
نفس راحتی کشیدم و مانع پخش فرمون هام شدم_هیچی گفتم که میرم یه دوری بزنم
از پله ها پایین اومد
_کسی دنبالت بود که اینجوری اومدی تو ؟
خواست در رو باز کنه که جلوش رو گرفتم
_نه بابا
همینطوری دویدم زود برسم
بیا بریم تو
مامان اینا هنوز نیومدن ؟همینطور که از پله های ورودی بالا میرفتم پرسیدم
اونم انگار بیخیال شد که دنبالم اومد_نه
مثل اینکه اونجا موندگار شدن برای شام
منم موندم تو بیای باهم بریماه حالا کی حوصله خونه عمو اینا رو داشت آخه
حتما به خاطر کایونگ موندن هرچی نباشه پسر آلفاشون دلش میخواست بیشتر پیش همسر آینده اش باشه
همونطور که خودمو روی مبل می انداختم گفتم_میشه حالا ما نریم
حوصله اونجا رو ندارم_نه
مامان تاکید نزارم تنها تو تونه بمونی
چون من شب دارم با دوستام میرم بیرون
گفت تو رو ببرم اونجاچشم هام رو از روی حرص بستم
دلم میخواست مشت بزنم تو صورت یکی
در آخر کوسن بیچاره بود که مشت حرصی منو متحمل شد
حرصم از چی بود ؟
از جونگ کوک که سرم رو کلاه گذاشته و منو مجبور به کاری که نمیخواستم کرده ؟
یا از کایونگ و این مهمونی مسخره ای که به خاطر اون شکل گرفته ؟
شایدم از سون آه که به خاطر اون منم باید خونه رو به مقصد خونه عمو ترک کنم !
از روی مبل بلند شدم_میرم لباس هام رو عوض کنم بیام
نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره سرش رو کرد توی گوشیش
حتما دوباره داره با یکی دیگه آشنا میشه که نمیشه از گوشیش جداش کنی
بلاخره بعد از کلی حرص این من بودم که خونه عمو بین مامان و زن عموم نشسته بودم و ظاهرا داشتم به حرف هاشون گوش میدادم
ولی در اصل کل فکرم رو شخصی به نام جونگ کوک پر کرده بود
یعنی کار درستی کردم که قبولش کردم
آخه مگه چاره دیگه ای هم داشتم
به هر حال که امگام خیلی راضی بود از این انتخاب اجباری
باید به جیمین بگم قضیه رو ؟
نخوام بگم هم انقد پیله میکنه تا باز بهش بگم
بزار بگم ، بفهمه که بد نیست
حد اقل یک نفر خبر داشته باشه
تازه شاید اون یک راه کار برای خلاصی از دست جونگ کوک تونست پیدا کنه
جیمین با اینکه مثل من یک امگا هستش
ولی خانواده اش مثل من بهش سخت نمیگیرن
به خاطر همین دایره اطرافیانش مثل من انقد محدود نیست
شاید اون بتونه کاری کنه خودم رو از این دردسر نجات بدم
YOU ARE READING
Forget me!
Werewolf_هیچ معلومه تو کجایی ؟ _برگرد پشت سرت هستم یک لحظه هنگ کردم _چی ؟ چرا دروغ میگی؟ پشت سرم که دوست برادرم هست ! _گفتم برگرد تهیونگ ●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○ با مشت زدم روی شونش کنترل اشک هام خیلی سخت بود با داد گفتم _چرا من لعنتی؟ چرا من؟ چرا تقاص اش...