های نارنگی ها🍊
من دوباره اومدم 🫡🌱
راستشو بگین منتظر فورگِت می بودین یادنه 🤔خب قبل از هر چیزی نظرتون در مورد کاور جدید چیه منکه تموم شدم براش🫠🥹
همین اول بگم که کار یکی از شما نارنگی هاست 🍊🥹
دقیقا تهیونگ امگا و جونگکوک آلفایی که توی ذهنم تصور میکردم بچه ها 🥲🥹
مرسی عسلم به خاطر هدیه ات🫂قبلا هم گفتم اکه دلتون بخواد میتونین توی ناشناس تلگرام برام ارسال کنید(لینکش توی بیو پیجم هست )💋🌱🤍
خب بسه بریم برای ادامه داستان
تقدیم به نگاه زیباتون 🫶🏻_
تهیونگ برو اون ور به چی زل زدی ؟
با حرکت دست کایونگ رفتم کنار تا بیان تو
بدون اینکه کایونگ بفهمه آروم به جانگکوک گفتم_تو اینجا چیکار میکنی؟
اونم مثل خودم آروم جواب داد
_آلفام عصبی بود از اینکه اون پسر عموت هم اینجاست
پوفی کشیدم و سریع تر وارد خونه شدم تا کایونگ شک نکرده
دیدم به محض ورود به خونه خنده از روی لب جانگکوک پاک شد و حالت جدی صورتش دوباره برگشت
خوشحال بودم که روی خندون و سره حالش فقط برای منه
بعد از سلام و احوال پرسی با همه
کایونگ رفت تا کنار سون هی بشینه_واقعا معذرت میخوام که دیر کردم تا الان سره کار بودیم
مامام_جانگ کوک خوش اومدی عزیزم بشین
جانگ کوک سری تکون داد متوجه نگاه خیره چند ثانیه ایش روی مین سو شدم
و بعد به طرف یکی از مبل ها رفت تا بشینه_چون جمع خانوادگی بود نمیخواستم بیام ولی کایونگ اصرار کرد
تو دلم پوزخندی زم که آره جون عمت
سون هی_چرا زود تر نیومدی
میدونی چقد منتظرت بودم؟کایونگ_عزیزم گفتم که کار داشتم
وگرنه زود تر میومدم
YOU ARE READING
Forget me!
Werewolf_هیچ معلومه تو کجایی ؟ _برگرد پشت سرت هستم یک لحظه هنگ کردم _چی ؟ چرا دروغ میگی؟ پشت سرم که دوست برادرم هست ! _گفتم برگرد تهیونگ ●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○ با مشت زدم روی شونش کنترل اشک هام خیلی سخت بود با داد گفتم _چرا من لعنتی؟ چرا من؟ چرا تقاص اش...