🐺chapter(6)

107 15 0
                                    

های نارنگی ها🍊
من دوباره اومدم 🫡🌱
راستشو بگین منتظر فورگِت می بودین یادنه 🤔

خب قبل از هر چیزی نظرتون در مورد کاور جدید چیه منکه تموم شدم براش🫠🥹

همین اول بگم که کار یکی از شما نارنگی هاست 🍊🥹دقیقا تهیونگ امگا و جونگکوک آلفایی که توی ذهنم تصور می‌کردم بچه ها 🥲🥹مرسی عسلم به خاطر هدیه ات🫂

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همین اول بگم که کار یکی از شما نارنگی هاست 🍊🥹
دقیقا تهیونگ امگا و جونگکوک آلفایی که توی ذهنم تصور می‌کردم بچه ها 🥲🥹
مرسی عسلم به خاطر هدیه ات🫂

قبلا هم گفتم اکه دلتون بخواد میتونین توی ناشناس تلگرام برام ارسال کنید(لینکش توی بیو پیجم هست )💋🌱🤍

خب بسه بریم برای ادامه داستان
تقدیم به نگاه زیباتون 🫶🏻

_

تهیونگ برو اون ور به چی زل زدی ؟

با حرکت دست کایونگ رفتم کنار تا بیان تو
بدون اینکه کایونگ بفهمه آروم به جانگ‌کوک گفتم

_تو اینجا چیکار میکنی؟

اونم‌ مثل خودم آروم‌ جواب داد

_آلفام عصبی بود از اینکه اون پسر عموت هم اینجاست

پوفی کشیدم و سریع تر وارد خونه شدم تا کایونگ‌ شک نکرده
دیدم به محض ورود به خونه خنده از روی لب جانگکوک پاک شد و حالت جدی صورتش دوباره برگشت
خوشحال بودم که روی خندون و سره حالش فقط برای منه
بعد از سلام و احوال پرسی با همه
کایونگ رفت تا کنار سون هی بشینه

_واقعا معذرت میخوام که دیر کردم تا الان سره کار بودیم

مامام_جانگ کوک خوش اومدی عزیزم بشین

جانگ کوک سری تکون داد متوجه نگاه خیره چند ثانیه ایش روی مین سو شدم
و بعد به طرف یکی از مبل ها رفت تا بشینه

_چون جمع خانوادگی بود نمیخواستم بیام ولی کایونگ اصرار کرد

تو دلم پوزخندی زم که آره جون عمت

سون هی_چرا زود تر نیومدی
میدونی چقد منتظرت بودم؟

کایونگ_عزیزم گفتم که کار داشتم
وگرنه زود تر میومدم

Forget me!Where stories live. Discover now