خب بسه بریم برای ادامه داستان تقدیم به نگاه زیباتون 🫶🏻
_
تهیونگ برو اون ور به چی زل زدی ؟
با حرکت دست کایونگ رفتم کنار تا بیان تو بدون اینکه کایونگ بفهمه آروم به جانگکوک گفتم
_تو اینجا چیکار میکنی؟
اونم مثل خودم آروم جواب داد
_آلفام عصبی بود از اینکه اون پسر عموت هم اینجاست
پوفی کشیدم و سریع تر وارد خونه شدم تا کایونگ شک نکرده دیدم به محض ورود به خونه خنده از روی لب جانگکوک پاک شد و حالت جدی صورتش دوباره برگشت خوشحال بودم که روی خندون و سره حالش فقط برای منه بعد از سلام و احوال پرسی با همه کایونگ رفت تا کنار سون هی بشینه
_واقعا معذرت میخوام که دیر کردم تا الان سره کار بودیم
مامام_جانگ کوک خوش اومدی عزیزم بشین
جانگ کوک سری تکون داد متوجه نگاه خیره چند ثانیه ایش روی مین سو شدم و بعد به طرف یکی از مبل ها رفت تا بشینه
_چون جمع خانوادگی بود نمیخواستم بیام ولی کایونگ اصرار کرد
تو دلم پوزخندی زم که آره جون عمت
سون هی_چرا زود تر نیومدی میدونی چقد منتظرت بودم؟
کایونگ_عزیزم گفتم که کار داشتم وگرنه زود تر میومدم