🐺chapter(8)

159 18 18
                                    

خب خب سلام نوتلا های من🍫😍

ببینین کی با یک‌ پارت نسبتا طولانی اومده 🫡🙃
4200 کلمه تقدیم به نگاه زیباتون 🤩

لطفا کامنت و وت یادتون نره 🤍💜

بچه ها به این پارت حداقل 15 تا کامنت خوب بدین
که بریم برای پارت اسمات بعدی 😁

_ته کجایی پس؟

جیمین بود
لباسی که جونگ کوک از شدت عصبانیت روی زمین پرت کرده بود رو برداشتم و به سمت در رفتم
وقتی بازش کردم نمیدونم که جیمین توی صورتم چی دید که با تعجب بغلم کرد

_ته چی شدی تو ؟

برخلاف اینکه میخواست بره اومدیم تو و بعد از نشستن در نگاهی به وضعیت من و در باز بالکن اتاق انداخت

_این رایحه جونگکوک نیست ؟

تنها سری تکون دادم

_اینجا بود؟
چطوری اومد داخل ؟
اون که نیم ساعت پیش خداحافظی کرد و رفت
چرا عصبی بود؟

حالا فهمیدم چطور اومده بود اینجا
آلفای دیونه
خداحافظی کرده و بعد از روی دیوار پریده اومده تو اتاقم....

*فلش بک*
نیم ساعت قبل

به سمت اتاقم رفتم و در رو باز کردم
بعد از برداشتن کوله جیمین از روی تخت چرخیدم برم
که با صدای فرود اومدن چیزی یا بهتر بگم شخصی روی بالکن چرخیدم
و جونگ کوک رو با نیشخند توی بالکن اتاقم دیدم ...

سریع پا تند کردم به طرف در و بعد از بستن و قفل کردنش چرخیدم
همونجور که به طرفش میرفتم و به بالکن نگاه میکردم
صدام رو به حدی آوردم پایین که فقط گرگ گوش تیز جونگکوک بشنوه

_تو اینجا چیکار میکنی ؟

شونه ای بالا انداخت و همینجور که نگاهم میکرد بهم نزدیک شد
جایی که بدون نفس کشیدن هم عطر رایحه دل انگیزش به دماغم می خورد

_اومدم تو رو ببینم خوشحال نشدی ؟

_واقعا دیوونه ای جونگ‌کوک
نمیگی یکی اینجا ببینتت

دست هاش رو برد پشت کمرم و بهم قلابشون کرد
با این کار قلبم یک لحظه یک ضربان جا انداخت ولی به روی خودم نیوردم
الان رسما تو بغلش بودم

_چیشد توله گرگ
چرا دیگه پنجول نمیندازی
که من دیونه ام ها ؟

این هارو با جدیتی که همراه شوخی بود گفت
توی این دوهفته به این ساید پی برده بودم
جونگ کوک همیشه جدی بود
جدی بودن با اخم
جدی بودن با عصبانیت
که من قبلا بیشتر ازش دیده بودم
ولی این جدی بودن به همراه شوخی رو تازه و فقط در مقابل خودم دیدم تا حالا
حتی با کایونگ‌ هم اینجوری صحبت نمی‌کرد
جوری که لحنش و حالت صورتش مثل همیشه جدی بود ولی برق توی چشم هاش نشون از شیطنت هاش میداد

Forget me!Where stories live. Discover now