♡... پارت(4)... ♡

90 21 9
                                    

توی راه چشمش به شلوار های جین افتاد،
+شلوارش کثیف شده بود...
به ساعت مچیش نگاه کرد، لعنتی کلاسش شروع شده بود وارد مغازه شدو به لباسا و شلوارای متنوع نگاه کرد یکی از شلوارای جین و برداشت و نگاهش کرد
+فک کنم اندازش بشه
سریع رفت تا حسابش کنه که با دیدن لباس زیرا یکی از سایزایه کوچیکشو برداشت
+اینم برمیدارم...

*****

_آیش... خیلی چندشه
پاچه شلوارش خونی شده بودو از درد به خودش میپیچید...به کاشی های سفید نگاه میکرد که دیدش تار شد... اشکاشو کنار زد، میخواست بره بیرون چون واقعا از اومدن تهیونگ ناامید شده بود
_دوباره دستم انداختی... یعنی انقد ازم متنفری کیم؟
+جونگ کوک
با صدای تهیونگ سر جاش وایساد و با صدای گرفته ای که بخاطر گریه کردنش بود جواب داد
_ب... بله؟
تهیونگ نفس نفس زنان درو هول داد کوک با تعجب به عرقای روی پیشونیش نگاه کردو لباسشو پایین تر کشید بخاطر تیره بودن شلوارش چیزی معلوم نبود ولی باز باعث میشد معذب بشه تهیونگ وسایلارو جلوش گرفت و صداشو صاف کرد
+خوب... چون شلوارتم کثیف شده بود یکی برات گرفتم ولی متمعن نیستم اندازت بشه
کوک وسایلو از دستش گرفت و خواست خم بشه تا تشکر کنه، ولی تهیونگ جلوشو گرفت
+نه... نه لازم نیست، کلاس شروع شده سریع کاراتو بکن و بیا بیرون
درو بست و از سرویس بهداشتی بیرون اومد و دستشو روی بینیش گذاشت
+آهههه.... هورمونای لعنتیش خیلی شیرینه
بعد از رفتن تهیونگ، کوک به وسایلا نگاهی انداخت و کیسَرو روی زمین گذاشت شلوارو باکسرشو در اوردو توی دستش نگهشون داشت، با یه دست رونا و عضوشو شست و به شلوار زیر صورتی توی دستش نگاه کرد
_اخه صورتی؟
مجبوری پوشیدشو لباسای توی دستشو داخل یکی از کیسه ها گذاشت تا بعدا بتونه بشورتشون
به بسته نواربهداشتی نگاه کردو بازش کرد اصلا نمیدونست چطوری ازشون استفاده کنه برای همین تو یوتویوب سرچ کرد(اموزش استفاده از پد بهداشتی) کلی ویدیو های متفاوت براش بالا اومد یکیشون و انتخاب کردو با هر زحمتی که بود موفق شد ازش استفاده کنه شلوار جین تا شدرو برداشت و بعد از اینکه تاشو باز کرد پوشیدش لباسای داخل کیسرو گوشه سرویس گذاشت و بعد از شستن دستاش بلاخره از اونجا خارج شد
دوبار در زدو بعد از شنیدن صدای معلم ادبیاتش وارد کلاس شد
؟؟ چرا دیر کردی؟
درحالی که به ورقه ها نگاه میکرد پرسید و وقتی کوک میخواست حرف بزنه تهیونگ زود تر جواب معلمو داد
+مدیر باهاش کار داشت
به کوک نگاه کردو چشمک زد که باعث شد لپ های کوک رنگ لبو بشن
؟؟ خیلی خوب چرا وایسادی بورو بشین
معلمای امسالش واقعا ریده بودن همشون سگ عصاب و زشت بودن... البته، تهیونگ دونه دونه نقشه اخراجشون و میریخت
رفت و رو صندلی جلوی تهیونگ نشست و یکی از ورقای دفتر یادداشتشو پاره کرد، شروع کرد به نوشتن
بعد از اینکه دره خودکارشو بست بدون اینکه به عقب نگاه کنه کاغذو به تهیونگ داد اونم بدون وقت تلف کردن اون و ازش گرفت و خوند(برای کمک ممنون... پول چیزایی که برام خریدیو فردا برات میارم و اینکه حتما برات جبرانش میکنم) تهیونگ با عصبانیتی که نمیدونست برای چیه کاغذو مچاله کردو گذاشتش تو جیبش کوک بخواطر درد شکمش سرشو رو میز گذاشته بودو کمرشو میمالید، با حس کردن دست یکی رو شونش سرشو بلند کردو منتظر به دختر روبروش نگاه کرد
دلسوزانه کمر کوک و ماساژ دادو کیسه اب گرم و جلوی کوک گذاشت
؟؟ بزارش رو شکمت دردش کمتر میشه
کوک بایه تشکر کوچیک رفتن دختر و تماشا کردو کیسه اب گرم و روی شکمش نگه داشت
تهیونگ چشماشو چرخوندو دست به سینه به موهای ابی کوک نگاه میکرد(خوب که چی؟ وقتی تو داشتی تو حیاط با دخترای دیگه ول میگشتی من براش شلوارو پد خریدم اون موقه کجا بودی دختره ی سلیطه؟)
بعد از گزروندن کلی کلاس چرت و پرت و حوصله سر بر همه وسایلاشون و با سرو صدا جم کردنو از در بیرون رفتن جونگ کوک همیشه عادت داشت بعد از رفتن همه و در ارامش وسایلاشو جم کنه و ترجیح میداد وقتی سالن خالی شد برگرده خونه چون اونقد هولش میدادن که تقریبا یه کتک درست حسابی میخورد
بعد از اینکه صدا کمتر شد وسایلاشو جم کرد کیسه اب گرمی که حالا سرد شده بودم تو کیفش گذاشت تا فردا به دختر مو فرفری کیوت کلاس پسش بده بلند شودو تا خواست یه قدم برداره تهیونگ دستشو گرفت و سمت خودش چرخوندش ضربان قلب جونگ کوک از ترس بالا رفته بود درسته تهیونگ کمکمش کرده بود ولی این دلیل نمیشد که دیگه اذیتش نکنه مگه نه؟ سیع داشت مچ دستشو از لای انگشتای بلندو استوخونی تهیونگ در بیاره ولی قدرتشو نداشت بعد از یه سکوت معذب کننده تهیونگ به حرف اومد
+لازم نیست پولمو پس بدی
کوک سرشو بلند کردو به چشمای تهیونگ نگاه کرد که باعث شد قلب تهیونگ چندتا ضربان جا بندازه
لباشو با زبون خیس کرد و به چشمای سیاه کوک ذول زد
+خوب... تو... نمیخوای بری؟
کوک به مچ دستش که هنوز توی دستای تهیونگ بود نگاه کرد
_اگه ولم کنی... شاید تونستم
تهیونگ وقتی متوجه دستش شد سری ولش کرد بایه (ببخشید) با سرعت جت کیفشو برداشت و از کلاس خارج شد
_اون... اون معذرت خواهی کرد؟ ادم چه چیزایی که نمیبینه
تو سالن خالی میدویدو باعث میشد صدای قدم هاش همه جا اکو بشه وقتی به حیاط رسید موهاشو با دستش به عقب فرستادو به خودش لعنت فرستاد(این کارا چیه میکنی مرده حسابی؟ براش وسایلایه خجالت اور خریدی که هیچ مثله تو فیلما دستشو میگیری و سمت خودت میکشی) درحالی که همه نگاش میکردن موهاشو دو دستی گرفت و داد زد
+فااااک این کارت خیلی خَز بود کیم تهیونگگگگگگگگگگگ

پارت بعد و هر وقت تونستم اپلود میکنمم😗
خیلی دلم میخواد زود زود اپلو کنما ولی یکم گشادیم میاد🥺اخه کدوم ادم عاقلی۳تا رومان همزمان مینویسه مغذم کف و خون قاطی کردهههه🥺😕

MY LOVELY OMEGA... ♡Où les histoires vivent. Découvrez maintenant