⚚ part 6 ⚚

32 6 2
                                    

شخصیت های جدید داستانمون

جئون اچاخواهر بزرگتر جونگکوک ازدواج کرده و ۳۶ سالشا دوتا بچه داره هردو دختر و خودش مشغول کار توی شرکتای معروف هست میکاپ ازتیست و طراح لباس و کالکشن هستش

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

جئون اچا
خواهر بزرگتر جونگکوک ازدواج کرده و ۳۶ سالشا دوتا بچه داره هردو دختر و خودش مشغول کار توی شرکتای معروف هست میکاپ ازتیست و طراح لباس و کالکشن هستش

لی بیولدختر اجا هستش و هفده سالشه  رشتش ارتیست هستش و دوست داره خواننده بشه و البته دوره کاراموزی برای شرکت های بزرگ امریکایی دارهیه مدت کره زندگی میکرد در صورتی که پدر مادرش فرانسه بود

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

لی بیول
دختر اجا هستش و هفده سالشه  رشتش ارتیست هستش و دوست داره خواننده بشه و البته دوره کاراموزی برای شرکت های بزرگ امریکایی داره
یه مدت کره زندگی میکرد در صورتی که پدر مادرش فرانسه بود

لی بیولدختر اجا هستش و هفده سالشه  رشتش ارتیست هستش و دوست داره خواننده بشه و البته دوره کاراموزی برای شرکت های بزرگ امریکایی دارهیه مدت کره زندگی میکرد در صورتی که پدر مادرش فرانسه بود

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

لی جو‌کیونگ
همسر اچا  و پدر بیول مهندس کلمپیوتر هست و رئیس چند کمپانی بازی سازی انلاین هست
چهل و دو سال داره و به شدت عاشق اچا هست
چند ماه فرانسه زندگی کرده

مکان/عمارت جئون ،پذیرایی

جیمین بعد از اینکه، جونگکوک با سرد شسته بود حالش خوب شده بود الان فقط با سردرد خفیفی روبه روی مادرش نشسته و کیم تهیونگ هم کنارش در صورتی که خواهرش و بیول مثل ادم فضایی به تهیونگ خیره بودن
مادر جونگکوک:"برداشتی پسر دشمنمونو اوردی تو خونه؟ نمیخوای انتقام پدرتو بگیری؟ اونهمه نفرت یهو تبدیل شد به عشق"
-"مامان مواظب باش چی میگی دیکه هیچ دشمنی ای با کیم نداریم انتقام ای هم وجود نداره هرکی حرفی داره میتونه از ابنجا بره من کسی رو دعوت نکردم"
مادر جونگکوک:"داری بیرونم میکنی؟"
-'اره اکه فراره به توهین کردن اونم با کسی که قراره باهاش زندگیمو بسازم ادامه بدی بله از خونم بیرونت میکنم"
مادر:"باورم نمیشه، ببینم تو مثل ابنکه خیلی از این وضعیت راضی هستی؟ تو خونه پسر من مبخوزی میخوابی"
+"من راضی ام ولی مثل اینکه شما اینجا یکم مشکل دارید... من دکتر خوب سراغ دارم"
مادرجونگکوک:"میرم اما برمیگردم اونم خیلی رود"

{_عشق یا انتقام_}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang