⊹2,part⊹

49 6 0
                                    

تهیونگ با صدای بلند تلفنش از خواب پرید هیچ خبر نداشت ساعت سه صبح هست و کی داره زنگ  میزنه
با دیدن شماره ی ناشناس روی صفحه کمی تعجب کرد جواب داد بخاطر خوابالودی صداش خش گرفته بود
-"بفرمایید"
~"سلام صبح بخیر از بیمارستان مرکزی  سئول با کیم تهیونگ تماس میگیرم لطفا هرچه زودتر خودتونو برسونید"
_"چرا؟ میشه بگ..."

پسر متوجه شد که تلفن قطع شده با نگرانی سمت کمد رفت بدون توجه یه ست برداشت و تن کرد و اصلحه اشو رو توی کمر شلوارش گزاشت
دکمه های بالای پیراهنش کامل باز بود بدو بدو پایین رفت
ماشینش جلو در نبود تف توش خواست بره پارکینگ که موتور رایان رو دید (بادیگارد)
کلید روش بود سوار شد و با سرعت زیادی که هر لحضه امکان داشت تصادف کنه سمت بیمارستان رفت
میدونست قراره اتفاقی بیوفته ولی زمانشو نه
جلوی بیمارستان پارک کرد و سوییچ رو سمت نگهبان پرتاب کرد وارد بیمارستان شد سمت پذیرش رفت
-"سل..ام کیم تهیونگ زنگ زد.."
با دیدن لورن تعجب کرد و سمتش رفت لورن تهیونگ رو توی بغل گرفت و گریه میکرد :"تهیونگ (گریه) ته...بیا بشین توضیح میدم"

روی صندلی فلزی نشست لورن جلوش زانو زد :"ته ما عمارت جئون بودیم بعد یهو روی گوشی جئون یکی زنگ زد و نمیدونم چی گفت ولی مامان بابات تصادف کردن و الان دکتر بالا سرشونه یکم دیگه میبرنش اتاق عمل"

تهیونگ کاملا شوکه شد ...دست هاش شل شد به چهره ی لورن خیره موند
-"میفهمی چی داری میگی لورن؟"
خواست حرفشو ادامه بده با دیدن چهار مرد سیاه پوش که معلوم بود باند رقیب پدر سکوت کرد
بلند شد و سمت رئیسشون جئون رفت و یقه ی کتشو گرفت
-"عوضی...کارتو بود...حرومزاده همتون یه مشت عوضی اید "
مرد فقط با سردی به چشمای پسر زل زده بود
لورن دستشو گرفت و جداش کرد اونو توی بغلش گرفت

دکتر بعد از چند دقیقه اومد بیرون همراه با پرستار تهیونگ سمتش رقت و یقه ی دکتر رو گرفت و اصلحه ی توی کمرشو در اورد پرستار سمتش اومد که تهیونگ روش نشونه کرفت
-"یه قدم سمت من برداری میکشمت میخوای امتحانش کن"
دوباره سمت دکتر برگشت :"ع..عه ...میبرم اتاق عمل...پدرت بعد عمل نبایدتا یه هفته بهوش بیاد از دستش میدیم و مادرت بهتر از پدرته فقط چندتا بریدکی داره بخیه هستش و صربه به سر بعد ار چند روز بهوش میاد اگه بهوش نیاد میره تو کما"

_"من هردوشونو زنده میخوام فهمیدی؟"
پرستار جلو اومد و دست تهیونگو کرفت
تهیونگ به صبرانه شلیک کرد سمت پرستار هیچکس همچین انتظاری نداشت
همه ی نگهبانا جمع شدن و فقط ینفر سمتشون گفت
+"اون با منه نمیزارم مزاحم نشید"

جئون سمت تهیونگ رفت اروم اصلحه رو از دستش کشید
تهیونگ زده بود زیر گریه و نمیتونست نفس بکشه
جونگکوک تنها کاری که کرد این بود بغل کردن
تهیونگو توی بغل گرفت و گزاشت توی بغلش کریه کنه
جونگکوک هیچ نقشی نداشت و توی تصادف هیچ نقشی!

{_عشق یا انتقام_}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang