part 10

13 1 0
                                    

پسر در حال که روی تخت نشسته بود تا ویندوزش بالا بیاد نگاهش به دو زوج افتاد که روی تخت خوابیده ان در صورتی که تهیونگ سرشو روی بالشت گزاشته بود و وارونه شده  بود و پاهاشو روی بدن جونگکوک گزاشته بود خیلی اروم خوابیده بود
خندید و نگاهی به همسر خودش جیمین کرد ... جیمین خیلی اروم نزدیک به جای یونگی خوابیده بود  یونگی تصمیم گرفت بلند نشه و بخوابه در حالی که تی جی تخت بغلشون خوابیده بود و کمی صدای نفس هاش بلند بود جیمین رو توی بغلش گرفت و باعث شد پسر کمی تکون بخوره . پتو رو بالا کشید و از ورود سرما به زیر پتو جلوگیری کرد صدای تخت باعث شد جونگکوک یکم تکون بخوره یونگی بی محل چشماشو بست و جیمینو بغل گرفت

جونگکوک دستاشو دور پاهای تهیونگ گرفت بی خبر از اینکه اون کمرشه پاهاسو نوازش میکرد تهیونگ کمی پاهاشو تکون داد
مرد چشماشو باز کرد و با دیدن پاهای تهیونگ کلافه موهاشو بالا داد و بلند شد از پله های پایین رفت به اشپزخونه رسید از پارچ اب توی لیوان ریخت و مشغول خوردن شد صدای چوبی از بیرون میومد با همون شلوارک خواست از کلبه خارج بشه که ‌پشیمون شد پیرهن یونگی رو پوشید و پاکت سیگاراشو برداشت و رفت بیرون با دیدن مرد عصبی ای که مشغول صحبت کردن بود یکم متعجب شد کنار نرده ایستاد و عادی جلوه داد چهرشو سگارشو بیرون تورد روشنش کرد مشغول سیگار کشیدن شد
صدای مرد کاملا واضح بود:«من گفته بودم باید مواد هارو جوری وارد کنید کسی نفهمه بعد رفتین از کنار مرز رد شدین و الان از بازداشتگاه زنگ میزنی ؟ تمومش کن گاد فادرشون بفهمه کونت پارست شنیدی چی گفتم»

با دیدن جونگکوک سکوت کرد ‌و به کلبه اس رفت لازم نبود ذکر بسه که این همون مرد بود با تهیونگ صمیمی شده بود جونگکوک از همون اول هم بهش مشکوک بود
با دیدن روج استریت ای که روی برفا نشسته بودن و مشروب میخوردن یکم حسرت خورد چی میشد تهیونگ هم اینجوری بود؟ اینجوری بغلش میکرد بوسش میکرد؟ چیز زیادی بود؟
وارد کلبه شد و پیرهنشو در اورد در حالی که روی مبل دراز میکشید از لحاف روی خودش داد صدای اتیش بهش ارامش میداد
با شنیدن صدای پای شخصی سری خودشو زد بخواب
_"هعی تو از من فرار کردی اومدی اینجا بخوابی؟ من چندشم؟"
+"تهیونگ من فقط حوصله ام نشد برگردم بالا"
_"واقعا ؟ پس برو اونور تر منم بخوابم"
+"برگرد بالا بخواب تهیونگ اینجا جا نیست"
_"من الان جا پیدا میکنم نگران نباش فکر کردی من خرم؟"
تهیونگ درحالی که پتو خودشو هم اورده بود روی بدن جونگکوک دراز کشید
_"نمیتونی منو گول بزنی جئون جونگکوک"
جونگکوک سکوت کرد و در تلاش بود بخوابه چشماشو بسته بود فکرش درگیر حرفای اون مرد بود
گاد فادر/ مواد/ مرز /بازداشگاه
کاد فادر جهان جونگکوک بود یعنی ؟ خب قضیه برگشت به من باید فردا به افردا مرزی صحبت میکرد میفهمید موضوع چیه
نگاه به تهیونگ کرد که خیلی راحت خوابیده بود مرتیکه ب احمق

فردا ظهر

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 18 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

{_عشق یا انتقام_}Where stories live. Discover now