تهیونگ
روی صندلی بار نشسته بودن و مشغول ابجو خوردن بودن
لورن براشون ابجو میریخت و مایل تشویق به خوردن میکرد
تهیونگ هم میخورد
تهیونک برای لج کردن با جونگکوک هم که شده باید شب رو خونه نمی رفت اون نمیتونه بهش دستور بده
جام اخر ابجو رو خورد و داستاشو بالا گرفت
+"اهه من دیگه نمیتونم در برابر سکسی بودن اون مرد دووم بیارم میخوامش"
تهیونگ سر به هوا بلند شد سمت مرد قد بلندی که ایستاده بود و با ویسکی توی دستش بازی میکرد و به اطراف نگاه میکرد دوید
بهش رسید و دستاشو دور گردنش حلقه کرد خواست ببوستش که دستای مرد جلوی لبش قرار گرفت
مرد نگاهی به چهره ی هات و جذاب تهیونگ کرد و دستشو برداشت بوسه رو اغاز کرد
لورن و مایل فقط مشغول نگاه کردن بودن مایل داشت از میزان حسادت میترکسید میدونست تهیونگ بخاطر همین اینکارو کرد
اما اینم میدونست که نمیتونه مانع اون پسر بشه
نگرانیش رفع نمیشدروشو سمت لورن برگردوند
و تهیونگ کاملا غرق بوسه های خیس مرد شده بود
دستاشو روی کمر مرد میکشید و لباشو روی لبش حرکت میداد
اروم از مرد جدا شد و مرد گفت:"الان باید برم بیب شمارمو بزن"
تهیونگ گیج بود هیچی نمیفهمید با اینکه ابجو خورده بود ولی سرش واقعا گیج بود مرد کاغذی از جیبش برداشت و سمارشو نوشت و توی جیب کت تهیونگ انداخت
تهیونگ خودشو روی کاناپه انداخت و به سقف خیره موند****
فردا صبحسردر سرگیجه...اولین حسایی که بعد از بیدار شدن بهش اومدن
بلند شد روی تخت نشست اینجا خونه ی جونگکوک بود نه نه نه چطور اومده اینجا؟
بعد از مسواک زدنش
درو باز کرد و نگاه به اطراف کرد صداییی از اتاق جونگکوک میومد با همون شلوارک کوتاه و تیشرت لش به اتاق کارجونگکوک رفت و اروم درو باز کرد
اچا و بیول و بورا نشسته بود در صورتی که جونگکوک بورا رو بغل داشت و تکونش میداد
+"اممم...جونگکوک"
اچا نزاشت حرفش ادامه پیدا کنه:"تهیونگ بیا بشین عزیزم برادر الدنگ من ادم شد بلاخره خواهرزادشو بغل کرده."
+"بهش میاد پدر بودن"
_"اچا بیول تنهامون میزارین؟"
اچا:"باشه "
اچا و بیول از اتاق بیرون رفتن جونگکوک همونطور بورا رو توی بغلش تکون میداد سمت تهیونگ اومد
بورا رو توی کریر گزاشت و چونه ی تهیونگ رو گرفت به لبش خیره شد
_"توضیح میدی دیشب کجا بودی؟"
+"بیرون بودم با لورن و مایل رفتیم بار و بعدش یادم نمیاد"
_"زخمایی روی لبت چی میگن؟"
تهیونگ شوک زده سمت ایینه قدم برداشت و نگاهشو به لبای کبودش داد
_"دیشب موقع ای که لباسات رو عوض میکردی یه کاغذ از جیبت افتاد شماره نوشته بود همراه اسم•بوسه ی شگفت انگیز•توضیح میدی؟"
بر خلاف تصور جونگکوک خیلی ریلکس و اروم سوال میپرسبد و منتظر جواب بود
+"امممم دیشب یکیو بوسیدم...یادم نمیاد شمارشو گرفتم فقط میدونم که ازش خوشم اومد"
_"تهیونگ میدونی من توانایی اینو دارم همینجا بزنم دهنتو بگام؟پس اینهمه رو مخ من نرو چرا یکیو که نمیشناسی بوسیدی"
+"خوشم اومد ازش"جونگکوک به مرز عصبانیت رسید و سمت تهیونگ رفت و محکم اونو به در چسبوند بدون کمی مکث لباشو روی لبش فشرد تهیونک دستاشو بین دستای بزرگ جونگکوک قفل شده بود و پاهاش بین دا زانوی جونگکوک
هیچکاری نمیتونست کنه
جونگکوک گاز خشنی از لب پایین تهیونگ گرفت و باعث شد تهیونگ مجبور شد کمی دهنشو باز و زبونشو وارد دهن تهیونگ کرد خیس میبوسیدش و تهیونگ هیچکاری نمیکرد فقط لب جونگکوک رو محکم گاز میگرفت تا بفهمونه حالش از این بهم میخوره اما جونگکوک داشت از این خشم لذت میبرد
زبونش نقطه به نقطه ی دهنش رو حس کرده بود و الان شک نداشت جراعت نمیکنه شخص دیگه ای رو ببوسه
سرشو کج کرد و نفس عمیقی کشید
_"اینکارو کردم تا نشون بدم برای کی ای و بفهمی تا وقتی من هستم باید تو رویایی مرگت ببینی لبای کس دیگه ای رو ببوسی"
+"مرتیکه الدنگ بی جنبه لبای خوشگلم بگا رفت"
جونگکوک رو هل داد و دستاشو روی لباش کشید از کوشه های لبش خون میومد و لب جونگکوک که توی ایینه مییدید تقریبا پر از خون بود اینهمه محکم گاز گرفته بود؟جونگکوک دستمالی رو لبش گرفت که بعد از چند دقیقه دستمال کاملا به رنگ خون در اومده بود
خون رو از لبش پاک کرد و بورا رو بغل کرد
_"ببینش شبیه منه چشماش"
+"اره اما این خیلی کیوته "
_"ولی هنوزم ازشون متنفرم"
+"مرتیکه دو قطبی"بدون حرف اضافه ای اتاق رو ترک کرد و پایین رفت باباش روی مبل نشسته بود و با اچا صحبت میکرد
تی جی:"اوه پسرم ظهرت بخیر "
+"ممنون بابا کلیسا رفتی؟"
تی جی:"اره خواب بودی ببدارت نکردم عزیزم"
+"اسکال نداره "
اچا:"تهیونگ تسلیت میگم"
بیول خیره به لبای ورم کرده ی تهیونگ بود و با اومدن جونگکوک فهمیده بود اونا الان یه بوسه ی فاکی داشتن
تهیونگ به اشپزخونه رفت و از یخچال سالاد ای بهش میخورد سالاد مرغ باشه رو برداشت و توی ظرف ریخت مشغول خوردن شد
جونگکوک بچه به دست توی خونش دور میزد و زیر لب چیز هایی بهش میگفت
اچا:"کوک من دارم با بیول میرم مرکز خرید تا چند ساعت دیگه میام "
-"باشه برید زود بیایین من حوصله این موجود فضایی رو ندارم"
تهیونگ بعد از رفتن اجا اینا وارد پذیرایی شد و روی مبل نشست
-"ببینم تو چیزی نمیخوایی؟ فردا میریم عقد کنیم لباس داری؟"
+"به تو چه"
-"کودن"
تی جی:"اممم تهیونگ من دارم میرم پیش مایل"
-"اوه واقعا منم میام دیشب درست باهم وقت نگذروندیم"
تی جی:"باشه بیذون منتظرم"
+"تهیونگ تو با اجازه کی پاری میری پیش اون مایل؟"
-"اجازه؟ اجازه نمیخوام و نیازی بهش ندارم"
+"اهان پس نمیری خیلی خوبه میتونیم توی خونه کلی کارای دیگه کنیم"
-"جئون جونگکوک دست از سر من بردار ولم کن عادت کردی اذیت یکی کنی؟"
+"من نمیزارم جایی بری تهیونگ"
-"من میرم"جونگکوک بورا رو روی صندلی مخصوص گزاشت و بازوی تهیونگ رو محکم گرفت و فشار داد
+"میتونی از روی جسدم رد شی و بعد بری"╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳╳
بابت کم بودن پارت معذرت میخوام یکم مریض احوالم ولی تونستم بنویسم پارت های بیبی من یا بیبی من امادست اپ میشه💖👼🏻

VOCÊ ESTÁ LENDO
{_عشق یا انتقام_}
Açãoجئون جونگکوک بزرگترین مافیای جهان هست که گاد قادر نام دارد دشمنان بزرگ...دوستان در ظاهری دشمن....شایدم دشمن در طاهری دوست و دشمن بزرگش کیم! وضعیت:در حال اپ تعداد پارت:+۲۵ کاپل ها: اصلی-کوکوی-فرعی-بونمین-نامجین #کوکوی#بی_تی_اس#جونگکوک#تهیونگ