PART2

184 74 10
                                    


🩷Enjoy🩵

___________

(جونگهان)

خورشید طلوع کرد تا با پرتو های گرمش همه رو از خواب بیدار کنه.

البته جز من
که به دلیل تماس های مداوم یک نفر با گوشیم،

خسته و بی حال از خواب بیدار شدم.

من سعی کردم بارها تو رختخواب تقلا کنم و از پاسخ دادن  خودداری کنم

تا اینکه در آخر عصبانی شدم،  پس صاف رو رختخوابم نشستم و به اون تماس نخواسته پاسخ دادم

" تو روز مرخصیم چی از جونم میخوای!!!"
با عصبانیت گفتم‌، و اون با صدایِ نرمش از پشت خط گفت:

"فقط خواستم بهت یادآوری کنم که امروز میام دنباله جه‌مین تا ازت تحویلش بگیرم."

آه عمیقی کشیدم
" خیلی خوب"

و به تماس پایان دادم.
نمیخواستم دوباره برگردم بخوابم چون خواب کاملا از سرم پریده بود.

از رخت خوابم بلند شدم، روتین صبحگاهیم رو انجام دادم و سپس به اتاق جه‌مین رفتم

که کل دکورش رو به رنگ آبی آسمونی چیده بودم. آبی آسمونی رنگ مورد علاقه‌ ام بود

به همین دلیل کل دکوراسیون اتاق پسرم رو به این رنگ انتخاب کرده بودم.

به گهوارش نزدیک شدم و به داخلش آروم نگاه کردم. کوچولوم هنوز خوابیده بود و پستونکش رو آروم آروم مک میزد.

البته که باید حالا در آرامش خوابیده باشه
بعد از اینکه شب قبل رو تا خود صبح گریه کرد و اجازه نداد حتی یک ثانیه بخوابم.

چند روز قبل تولد یک سالگیش بود
و حالا به خاطره دندون در اوردن مدام گریه میکرد و دمای بدنش بالا و پایین میرفت

منم باید به خوبی ازش مراقبت میکردم چون در حال حاضر پرستار مناسب براش پیدا نمیکردم
و روزایی که تمرین داشتم. مجبور میشدم بسپرمش دست سوکمین یا پدرش..

با دستم موهای نرمش رو نوازش کردم
و بعد از اتاق زدم بیرون تا به سمت آشپرخونه حرکت کنم.

تو همون حال، گوشیم رو از روی میز برداشتم و به اولین شماره ای که به ذهنم خورد زنگ زد.

"اوه هیونگ صبح بخیر!"

"صبحت به خیر سوکمین، امروز رو مرخصیم نمیخوای بیای به دوستت سر بزنی؟"

dive into love | JeongCheolWhere stories live. Discover now