PART6

160 69 14
                                    

🩷Enjoy🩵

___________

"سوکمین عجله کن تا دیرمون نشده!"
جونگهان در حالی که از پله ها پایین
میرفت فریاد زد‌.

بعد یه هفته امروز بلاخره عروسی جاشوآ بود.
به خاطره همین خودش و سوکمین از صبح زود برای همه چیز آماده میشدن.

جونگهان با حرکتی عصبی در تلاش بود دکمه‌های آستینش رو ببنده و وقتی موفق نشد، در همون لحظه زنگ در به صدا در اومد.

در آخر آهی از سر ناامیدی کشید و با قدم‌هایی سنگین به سمت در رفت، تا با عجله بازش کنه

"تو باز اینجا چیکار میکنی؟!!"

اون سوالش رو به صورت واضح بیان کرد
و به سر و وضع سونگچول که انگار اون هم قصد رفتن به عروسی رو داشت خیره شد.

"جاشوآ بهم پیام داد که اگه بخوام میتونم تو مراسم عروسیش حضور داشته باشم، به خاطره همین اومدم"

با شنیدن این منزجر ابروهاشو در هم کشید.
"منتظر بودی منم برات دعوت بفرستم که عروسی تو آشپزخونه یِ پدرمه؟ چرا مستقیما نرفتی سالن!!"

سونگچول از لحن عصبی جونگهان کمی جا خورد و با حالتی مظطرب پاسخ داد:

"خب چون..وقتی برام اون پیام رو فرستاد در لحظه بلاکم کرد. بهم محلت نداد بپرسم عروسی کجاست و چون نمیدونستم باید چیکار کنم اومدم اینجا..."

با حالت مظلومانه گفت
و چون جونگهان یکم دلش براش سوخته بود
از کنار در رفت و اجازه داد سونگچول وارد شه...


"سوکمین بیا کمکم کن دکمه هام رو ببندم!"
جونگهان از طبقه پایین داد زد و سوکمین از همون راه پله ها پاسخ داد:

"دستم بنده هیونگ!"

"لعنت"
با خودش زمزمه کرد و سعی کرد خودش به تنهایی دکمه های آستیناش رو ببنده.

اما هر بار که تلاش میکرد، باز هم تلاشش
بی فایده بود‌.

در آخر سونگچول متوجه تلاش های تکراریش شد. مطمئنن جونگهان لجبازتر از اونی بود که بخواد بهش درخواست کمک بده

پس خودش به جونگهان نزدیک شد
و بدون مقدمه شروع به بستن دکمه هاش کرد.

"حتی وقتی هنوز با هم بودیم و در عشقم غرق بودی خیلی لجبازی میکردی. و حالا ، تو با لجبازیت با دیوارم رقابت میکنی"

جونگهان به سرعت صورتش رو به طرف دیگه برگردوند، تا سرخی گونه هاش رو بپوشونه.

dive into love | JeongCheolWo Geschichten leben. Entdecke jetzt