PART12

161 67 10
                                    

🩷Enjoy🩵

___________

جونگهان هنوز شوکه شده بود، سر جاش بی حرکت ایستاده بود، چشماش گرد شده بود و دهنش از شدت بهت باز مونده بود.

حتی نمیدونست چی باید بگه!
فقط صدای سوکیمن رو شنید که سریع از اشپزخونه خارج شد و گفت:

"چی!!!؟"

سونگچول با  خوشحالی به اون نگاه کرد
و تنها مدرکی که بی گناهیش رو ثابت میکرد به دست سوکمین سپرد.

در همون حال جونگ‌هان با چشمای اشکی نگاهش رو به سونگچول دوخت.

این چه معنی می‌داد؟

آیا واقعا  به خاطره یه دروغ  از سونگ‌چول طلاق گرفته بود و یک سال کامل رو در غم و بدبختی گذرونده بود؟

"چ... چشول"

سونگ‌چول به سمت جونگ‌هان برگشت
، جونگ‌هان هم با دستایی لرزون ، چشمایی
اشک آلود  و بدون ذره ای تردید در بغل سونگچول پرید و با تمام توانش بلند گریه کرد.
اونقدر که حس میکرد دماغ و پلکهاش از شدت گریه قرمز شدند..

"متاسفم، متاسفم ، متاسفم"

بین هق‌هق‌هاش به عذرخواهی ادامه داد.
و سونگ‌چول رو  بیشتر در آغوشش فشرد و بوی مورد علاقه‌اش رو به مشام کشید...


سوکیمن با دیدن اون زوج لبخند پرنگی زد، سپس گوشی خودش رو بیرون اورد و بعد ارسال اون ویدیو برای جاشوآ، حقیقت رو برای اون توضیح داد تا اون رو هم به نوبت شوکه و خوشحال کنه.

سونگ‌چول کمی عقب رفت. سر جونگ‌هان رو بین دستاش گرفت و بعد بوسه زدن به پیشونیش با لحن مهربونی گفت:


"عزیزم عذرخواری نکن، من هم فکر میکردم به تو خیانت کردم و اگر جای تو بودم ، دقیقا همین کار رو میکردم... من واقعا متاسفم که از همون اول به دوربین‌های مداربسته فکر نکردم. اگر این کار رو میکردم، قطعا به اینجا نمی‌رسیدیم..."

اشک‌های کوچکتر رو آروم با انگشتاش پاک کرد.
سپس جونگهان با شوق و دلتگ روی صورت همسرش دست کشید و گفت:

"دلتنگت بودم چول، من... من همیشه میخواستم بهت برگردم ولی عزت نفس و غرورم هیچ وقت این اجازه رو بهم نمیداد..و حالا که حقیقت آشکار شد دیگه حتی یک ثانیه هم نمیتونم بدون تو زندگی کنم، ما مدتیه که با هم زندگی میکنیم اما هنوز هم احساس میکردم که از هم دوریم... سونگ‌چول... نذار دوباره چیزی ما رو از هم جدا کنه.."

dive into love | JeongCheolDove le storie prendono vita. Scoprilo ora