PART11

159 68 15
                                    

🩷Enjoy🩵

___________

سونگ‌چول طبق معمول برای رفتن به سر کار، زود از خواب بیدار شد.

خیلی هم طبیعی بود.
و خستگیش کامل از بین رفته بود

زنگ ساعت رو خاموش کرد و به سمت خانواده‌اش برگشت.

جه‌مین خودش رو تو بغل جونگهان جا داده بود و جونگهان هم با احتیاط بغلش کرده بود.

دست‌های خودش و جونگهان هم همچنان به هم قفل بود.‌.

سونگ‌چول به جونگهان نزدیک شد و با ملایمت گونه‌اش رو لمس کرد و بعد، دستاشون رو بالا برد و به پیوندشون نگاه کرد.

به نظر میرسید جونگهان خیلی عمیق خوابیده. برای همین دستش رو آهسته کشید و تلاش کرد که بیدارش نکنه..

روی دستش بوسه‌ یِ نرمی زد و سپس دستش رو روی بالشت برگردوند، اما جونگهان متوجه شد

برای همین با احتیاط چشم‌هاش رو باز کرد و به چشمایِ تیره یِ سونگ‌چول و مژه های پر پشتش نگاه انداخت.

سونگچول با صدای آروم گفت:
"اوه، ببخشید، ببخشید. نمی‌خواستم بیدارت کنم. هنوز خیلی زوده، بگیر بخواب."

چون جه‌مین هنوز خواب بود، با صدای خیلی آروم زمزمه کرد.

جونگهان هم سرش رو به نشونه‌یِ نه تکون داد و صاف نشست. اخم‌ هاش شدیدا تو هم رفت
احساسی که داشت، مثل حالت تهوع بود.

و وقتی این موضوع رو متوجه شد، هزارتا فکر به ذهنش هجوم اورد.

این حس رو به دل‌درد دیروز و سرگیجه‌ای که موقع آشپزی بهش دست داده بود، ربط داد.

و اگه چیزایی که حدس میزد درست باشه، پس این یعنی...

ناگهان جونگهان چشماش رو گرد کرد تا
سونگ‌چول با تعجب به اون نگاه بندازه و صورتش رو به صورت اون نزدیک کنه.

"چی شده؟حالت خوبه؟"

نگران پرسید و جونگهان مضطربتر از قبل آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد لبخند تصنعی بر لب بیاره.

گفت: "چیزیم نیست. تو چطوری؟"

دستش رو آهسته روی پیشونی سونگچول قرار داد. خوشبختانه تب نداشت، پس از این موضوع احساس راحتی کرد و زمزمه کنان گفت:
"میرم صبحونه آماده کنم."

بلند شد.
رفت  تا دست و صورتش رو بشوره، مسواکش رو زد و بعد گوشیش رو برداشت و رفت پایین

dive into love | JeongCheolWhere stories live. Discover now