PART5

163 70 7
                                    

🩷Enjoy🩵

___________
~~~~~

سوکمین  نمیتونست این میزان از بی ادبی رو تحمل کنه. اون از این رفتارها به شدت متنفر بود!!

به همین خاطر . با دست  مشت شده و آستین های بالا زده  به مردی که حتی به شونه هاشم نمیرسید نزدیک شد ‌و جدی گفت: " هوی !! فکر کردی کی هستی که سرم داد میزنی؟ فکر نکن چون بهت احترام گذاشتم و در برخورد اول باهات مهربون بودم پس اجازه داری از سر و کولم بری بالا!! من از اون بچه احمقایِ تو کی دراما نیستم که وقتی بهشون زور میگن زانوی غم رو بغل میکنن و زار زار گریه میکنن!! نه عزیزم نه!! تو یه سیلی بهم بزنی من دهتاش رو بهت پس میدم،پس با احتیاط با من  رفتار کن!! دیر کردم که دیر کردم!! هیچ اتفاقی نیفتاده دنیا هم به آخرت نرسیده! ناراحتی میتونی پاشنه کفشم رو بلیسی!!"

جاشوآ با ناباوری به شخص بی اعصابی که انگار   پدرشو جلوی چشماش کشتن خیره شد و مضطرب چند قدم عقب برگشت.

"وای آروم باش پسر، من بابت رفتارم معذرت میخوام، من همیشه اینجوری نیستم فقط اعصابم یکم خورد شده بود"

با این حرف سوکمین آهی کشید و آهسته موهایِ قهوه ای روشنش رو عقب زد.
"مشکلی نیست، میتونیم  الان بریم؟"

"باشه بریم"

جاشوآ نگاه کوتاهی به بچه ای که تو کالسکه نشسته بود انداخت و بعد تمرکز روی حالت چهره اش ، یهو با لحن پر اشتیاقی گفت:

"اوه خدای من، این پسر جونگهانه؟"

بی طاقت اون رو از کالسکه بیرون کشید و آروم آروم روی لپای نرمش بوسش کرد‌.

"عزیزم چقدر نازه و چقدر شبیه جونگهانه!! اوه  شبیه اون عوضی هم هست"

پایان صحبتش چشماش رو تو حدقه چرخوند و در حینی که از فرودگاه خارج میشدن
سوکمین پرسید:

"منظورت از عوضی کیه؟"

"کی دیگه؟ پدرِ بی پدره آشغالش
امیدوارم کیرش دو نصف شه"

وقتی متوجه شد منظورش سونگچولِ
لحظه‌ای مکث کرد و با خودش فکر کرد؛ آیا باید بهش میگفت که داره به برادرش توهین میکنه یا باید ساکت میموند؟

در هر حال کار سونگچول اشتباه بود
و نمیتونست از اون حمایت کنه.‌..
پس در آخر سکوت اخیار کرد و همراه جاشوآ از فرودگاه بیرون زدند


______

سونگچول روی میز اداریش نشسته بود و به پنجره روبه‌روییش نگاه میکرد.

dive into love | JeongCheolWo Geschichten leben. Entdecke jetzt