part 10

185 29 4
                                    

پسر بدون اینکه منتظر دختر بمونه به سمت در خروجی واحد رفت و بعد از بیرون اومدن از خونه ، در رو روی هم گذاشت.
و بعد به سمت آسانسور رفت و دکمه اش رو زد تا به طبقه ای که واحد آنها داخلش قرار داشت ؛ بیاد.
بعد از دو دقیقه آسانسور به طبقه ی مورد نظر رسید ؛همزمان دختر هم از واحد خارج شد و در رو پشت سرش بست و با تهیونگ سوار آسانسور شدن.
پسر دکمه ی پارکینگ رو فشار داد و استایلش رو داخل آینه چک کرد.
یک دقیقه طول کشید تا آسانسور به پارکینگ برسه.
آسانسور این روز ها کندتر از همیشه کار میکرد ، باید در اولین فرصت به نگهبانی خبر می‌داد تا یکی رو برای تعمیرش بیارن.
دختر در آسانسور رو باز کرد و همراه تهیونگ به سمت جایی که جونگکوک ماشین و موتورش رو پارک کرده بود ، رفتن.
وقتی به جونگکوک رسیدن ، پسر بزرگتر با تعجب به تهیونگ نگاه کرد و با اشاره ی کوتاهی به سمت دختر ، از پسر توضیح خواست.
تهیونگ که میدونست جونگکوک برای چی تعجب کرده سریع گفت : ددی ، نینا شی توی خونه تنها می موند ، به خاطر همین بهش گفتم داریم میریم خرید و اگه دوست داره ، همراهمون بیاد.
جونگکوک وقتی دلیلش رو فهمید ، اخم محوی کرد و گفت : اوکی زودتر سوار بشید ، تا دیر نشده.
دختر طبق عادتش زودتر به سمت در جلو رفت و خواست بازش کنه که جونگکوک سریع گفت : اینجا جای تهیونگه ، لطفا در عقب رو باز کنید.
پسر کوچکتر پوزخندی به ضایع شدن دختر زد و در جلو رو باز کرد و روی صندلی نشست.

چهل و پنج دقیقه بعد
بعد از کلی ترافیک و شلوغی خیابان ها به پاساژ مورد نظر تهیونگ رسیدن و ماشین رو توی پارکینگ طبقاتی ، پارک کردن و ازش پیاده شدن.
تهیونگ زودتر از اون دو به سمت آسانسور داخل پارکینگ رفت و دکمه اش رو زد و منتظر موند.
وقتی جونگکوک و دختر بهش رسیدن ، پسر بزرگتر دستش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و رو بهش گفت : بیبی ، کدوم طبقه مد نظرته؟
تهیونگ نیشخندی زد و گفت : طبقه ای که لباس های افراد ال جی بی تی داخلش قراره داره.
و بعد از حرفش زیرچشمی به دختری که از حرص صورتش رو به قرمزی می‌رفت ، نگاه کرد.
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و کمی کمر تهیونگ رو فشار داد و گفت : خیلی هم عالی عزیزم ، منتظرم اون لباس های خوشگل رو توی تنت ببینم.
و بعد از حرفش چشمکی به پسر کوچکتر زد.
هرچند کارهاش فیک بود ولی با حرفش دل پسر رو لرزوند.
دختر که کاملا مکالمه ی بین دو پسر رو شنیده بود ، دستاش رو از حرص مشت و سعی کرد به روی خودش نیاره که چقدر عصبانی شده و لبخند ملیحی بزنه.
بالاخره آسانسور به پارکینگ رسید و اون سه نفر سوارش شدن و تهیونگ دکمه ی طبقه ی ششم رو فشار داد و دوباره خودش رو داخل آینه اش چک کرد ، دلش نمی‌خواست کنار جونگکوک نامرتب به نظر برسه.
وقتی به طبقه ی ششم رسیدن ، تهیونگ زودتر از اون دو پیاده شد و به سمت فروشگاهی که همیشه ازش خرید میکرد ، رفت.
پسر وارد فروشگاه شد و بعد از سلام کردن به پرسونل اونجا به سمت دری که برای افراد ال جی بی تی بود رفت.
جونگکوک از عجله ی پسر خنده اش گرفته و قدم هاش رو بدون توجه به دختر ، تند تر کرد تا به تهیونگ برسه.
وقتی به پسر کوچکتر رسید ، با نیشخندی گفت : می بینم که خیلی عجله داری تهیونگ شی.
تهیونگ با تعجب نگاهی به اطراف انداخت تا ببینه دختر نزدیکشون هست یا نه و وقتی دید که نینا دو-سه قدم عقب تره ، رو به جونگکوک با حرص و درحالی که چپ چپ نگاهش میکرد ؛ گفت : یا چرا شی اضافه میکنی به اسمم ، الان باید بهم میگفتی بیبی یا عسلم ، یادت رفته نینا هم باهامون هست.
جونگکوک تکخندی به حرف پسر زد و گفت : ببخشید پینکی از این به بعد حواسم رو جمع میکنم‌.
پسر از لقبی که جونگکوک به خاطر موهای به رنگ صورتیش داد ، با تعجب بهش نگاه کرد و وقتی دید به بخش مورد نظرش رسیدن ، نیشخندی زد و بی توجه به اینکه دختر هم کنارشون هست ، گفت : ددی ، رسیدیم.
و بعد به سمت فروشنده رفت و با لبخندی ملیح رو بهش گفت : سلام ، لطفا سکسی ترین لباس خواب ها رو برام بیارید.
نینا وقتی این حرف رو از پسر کوچکتر شنید ، از اینکه نمی‌تونست یه مشت محکم به صورت خوشگل تهیونگ بزنه ، حرصش گرفته و رو به اون دو گفت : من میرم روی صندلی بشینم تا کار شما تموم بشه.
تهیونگ سری برای تایید حرف دختر تکان داد و منتظر موند تا لباس خواب ها رو براش بیارن.
وقتی بعد از پنج دقیقه ، ده تا لباس خواب آوردن و روی میز فروشنده گذاشتن ، تهیونگ نیشخندی زد و رو به جونگکوک گفت : ددی ، لباس ها رو با خودت به سمت اتاق پرو بیار لطفا.
و بعد از حرفش به سمت اتاق پرو و داخل آخرین رختکن که دیدی به بیرون نداشت رفت.
----------------pinky--------------------
منتظر واکنش جونگکوک به کارهای تهیونگ باشید 🤭
ووت و کامنت یادتون نره🌺

pinky ( صورتی )Where stories live. Discover now