part 7

141 26 0
                                    

با چشماش به اطراف نگاه و وقتی پسر رو ندید به سمت حمام داخل اتاق رفت و به آرومی چندبار تق تق به در زد.

تهیونگ
بعد از اینکه داخل اتاق شد ، روی تختش نشست و کمی با موبایلش توی یوتیوب چرخید.
با اینکه زبان تایلندی رو به صورت فول بلد بود ولی باز هم مطالعه در موردش رو تموم نمی‌کرد و ادامه میداد.
بعد از نیم ساعت یوتویوب گردی از روی تخت بلند و به سمت میز تحریر داخل اتاق رفت تا کمی در مورد تاریخچه ی زبان تایلندی مطالعه کنه.
بعد از حدود یک ساعت که از مطالعه اش می گذشت با خستگی روی صندلی کش و قوسی به بدنش داد و بعد از برداشتن لباس های تو خونه ای به سمت حمام رفت.
آخرهای حمامش بود که صدای تق تق در رو شنید ؛ گلوش رو کمی صاف و بعد گفت : کیه ؟
جونگکوک از پشت در کمی صداش رو بلند کرد تا با وجود صدای آب پسر بهتر بشنوه و گفت : آشپز گفت شام حاضره ، کی کارت تموم میشه ؟
تهیونگ در حالی که شیر آب رو می بست ، گفت : باشه ، تا تو بری توی آشپزخونه منم لباسام رو می پوشم و میام.

جونگکوک
به پسر باشه ای گفت ولی رفت روی تخت تهیونگ نشست و توی اتاق منتظرش موند ، میخواست بهش یه چیزی رو بگه ، البته دودل بود ، ولی باید می‌گفت ، یا تهیونگ قبول میکرد یا نمی‌کرد!
گفتنش بهتر از نگفتنش بود!

تهیونگ
حوله ی حمام طرح تدیش رو تنش کرد و بعد از سفت کردن بندش و پوشوندن موهاش با کلاه ، دمپایی های مشکیش رو از پاهاش بیرون آورد و در حمام رو باز کرد.
وقتی کاملا از حمام بیرون اومد ، جونگکوکی رو دید که روی تختش نشسته و سرش توی موبایلشه.
آروم به سمت پسر رفت و توی فاصله ی پنج قدمیش ایستاد و سرفه ی مصنوعی کرد تا توجه ی جونگکوک رو به خودش جلب کنه.
وقتی پسر سرش رو بالا آورد و بهش نگاه کرد!
بدون اینکه دلیلش رو بدونه گونه هاش از خجالت سرخ شد و جلوی حوله ی حمامش رو محکم با دستش گرفت.
جونگکوک از اینکه پسر رو اینطوری دید تعجب کرد ؛ فکر میکرد ، داخل رختکن حمام لباساش رو بپوشه.
پسر سعی کرد نگاهش به ران های توپر و عسلی رنگ تهیونگ نیوفته و گفت : عام ، صبر کردم از حمام بیای چون میخواستم یه چیزی رو بهت بگم و امیدوارم که قبولش کنی و اینکه قرار نیست تحت فشار باشی اگه نخواستی یه نفر دیگه رو پیدا میکنم.
تهیونگ وقتی حرف های پسر رو شنید خیلی کنجکاو شد ، پس به سمت میز تحریرش رفت و روی صندلی نشست و گفت : اوکی ، می‌شنوم ، چی میخواستی بهم بگی جونگکوک ؟

جونگکوک
جونگکوک یکم از لحن پسر معذب شده و کمی روی تخت جا به جا شد و بعد چشماش رو بست و سریع گفت : راستش این آشپز که الان اینجاس ، اکس منه و نمی‌دونم چه جوری ولی به خاطر من اومده اینجا.
بعد از اینکه حرفش تموم شد به چهره ی مبهوت پسر نگاه کرد و آب دهنش رو به سختی قورت داد.
تهیونگ از حرف هایی که شنید توی بهت رفته و نمی‌دونست چی بگه پس همینطور به جونگکوک نگاه کرد و چیزی نگفت.
جونگکوک که این حال پسر رو دید ، سعی کرد بقیه ی حرفش رو زودتر بزنه و گفت : تهیونگ ازت می‌خوام نقش دوست پسرم رو تا وقتی که نینا اینجا هست بازی کنی !
تهیونگ وقتی این جمله رو از دهن جونگکوک شنید ، چشماش چهار تا شد و گفت : چی ؟ می فهمی که چی میگی ؟ مگه من مسخره ی تو هستم ؟ قبول نمیکنم ، به هیچ وجه!
و بعد از روی صندلی میز تحریر بلند و به سمت در اتاق رفت تا هرچی زودتر به آشپزخونه بره یا به عبارتی از جونگکوک فرار کنه.
ولی تا دستش به دستگیره رسید ، مچش با انگشت های بلند جونگکوک گرفته و پشتش به در کوبیده شد.
تهیونگ از این حرکت جونگکوک بهت زده شد و با دهنی باز بهش نگاه کرد.
جونگکوک فشار انگشتاش رو از روی مچ تهیونگ کم و همزمان که چشم هاش رو شبیه گربه ی شرک میکرد ؛ گفت : تهیونگی ، لطفــــا ، من واقعا دلم نمیخواد دوباره با نینا رابطه داشته باشم ، کمکم کن!
تهیونگ همون‌طور که به در تکیه داده بود ، به چشم های جونگکوک نگاه و بعد ابرویی بالا انداخت و گفت : اگه میخوای بهت کمک کنم ، شرط داره !
جونگکوک به طور کامل انگشت هاش رو از روی مچ پسر برداشت و گفت : هرچی که باشه قبوله !
تهیونگ وقتی دید جونگکوک ، قبل از اینکه بفهمه شرطش چیه قبول کرده ، نیشخندی زد و گفت : نباید اینقدر زود قبول می کردی ، کوک !

---------------pinky--------------------
به نظرتون تهیونگ چه شرطی براش می‌زاره ؟
ووت و کامنت یادتون نره 🥹❤️

pinky ( صورتی )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora