part 11

110 26 3
                                    

جونگکوک از حرف آخر پسر قبل از ورودش به رختکن لحظه ای تعجب کرد و وقتی یادش اومد نینا هم باهاشون به خرید اومده ، سعی کرد معمولی رفتار کنه و بعد همه ی لباس هایی که تهیونگ گفته بود رو بدون اینکه نگاهی بندازه ، به سمت رختکن برد.
وقتی داخل رختکن فروشگاه شد ، کمی صداش رو بلند کرد تا به گوش پسر برسه و گفت : تهیونگ داخل کدوم اتاق پرو هستی ؟
تهیونگ داشت ، لباس هایی که از خونه پوشیده بود رو از تنش بیرون می‌آورد ؛ وقتی صدای جونگکوک رو شنید ، کمی بلند‌تر از حد معمول که به گوش پسر برسه گفت : بیا آخرین اتاق پرو ، من اونجام.
جونگکوک باشه ای گفت و بعد به سمت اتاقی که تهیونگ داخلش بود ؛ رفت.
پسر وقتی نزدیک اتاق شد ، چند بار با دست راستش تق تقی به در زد و منتظر شد ، تا تهیونگ اجازه ی ورود بده.
تهیونگ در حالی که پیراهنش رو از تنش بیرون آورده بود ، در اتاق پرو رو باز کرد و همون لحظه جونگکوک که داشت بند کتونی باز شده اش رو می‌بست ، ناخودآگاه سرش رو بلند کرد و نگاهش به بدن برهنه ی پسر افتاد ؛ چشماش چهارتا شد و سریع از حالت نشسته در اومد و ایستاد.
تهیونگ نیشخندی به حرکت پسر بزرگتر زد و بعد رو بهش با همون لبخند گفت : ممنون که لباس ها رو آوردی ، بیا توی اتاق پرو و روی مبل بشین تا من برم پشت پرده و لباسم رو عوض کنم.
جونگکوک سری در تایید حرف پسر تکان داد و بعد وارد اتاق پرو شد و در رو به آرومی بست ؛ هیچ‌کدوم به نینایی که توی فروشگاه منتظرشون بود ، اهمیت نداد.
وقتی جونگکوک روی مبل نشست ، تهیونگ از جلوی پسر بزرگتر رد شد و پشت پرده ای که گوشه اتاق وصل کرده بودن ، رفت.
لباس های خودش رو یکی یکی از تنش بیرون آورد و روی چوب لباسی که به دیوار وصل بود ؛ گذاشت.
لباس اولی که تهیونگ انتخاب کرده بود ؛  یک پیراهن آستین سه ربع بلند و سفید رنگ که جنسش حریر و همه جاش مشخص بود.
لباس رو روی چوب لباسی برداشت و به آرومی تنش کرد ؛ وقتی کارش تموم شد خودش رو توی آینه دید ؛ لباس خیلی بهش میومد ؛ توی آینه رو نگاه کرد و چشمکی به خودش زد و زیرلب گفت : چقدر جذاب شدی تهیونگی
قد لباس تا پایین باسنش بود.
لباس اول رو از تنش به آرومی بیرون آورد و بعدی رو پوشید.
لباس دومی باز تر از اولی بود و یه شورت ست هم داشت و جنسش از تور بود.
از سبک لباس خوشش اومد و به آرومی پوشیدش.
وقتی پوشیدن لباس تموم شد ، خودش رو توی آینه نگاه کرد و خیلی از لباس خواب توی تنش خوشش اومد.
پرده رو مقدار کمی کنار زد و رو به جونگکوک که روی مبل نشسته و سرش توی گوشیش بود ، گفت : جونگکوک شی ، بیا لباسم رو ببین و نظر بده.
جونگکوک سری در تایید حرف پسر کوچکتر تکان داد و از روی مبل بلند شد و به سمت پرده ای که تهیونگ پشتش قرار داشت ، رفت.
پسر بزرگتر پرده رو فقط تا مقداری که خودش ببینه کنار زد و به صورت تهیونگ نگاه کرد‌.
تهیونگ وقتی متوجه شد که جونگکوک اومده ، چرخی داخل اتاق پرو زد و گفت : چطوره؟
جونگکوک اول نگاه کلی به لباس خواب کرد و بیخیال گفت : خیلی خوبه
ولی یک دفعه نگاهش به پایین تنه ی پسر افتاد و درحالی که از تعجب چشماش چهارتا شده بود ، دیگه ازش چشم برنداشت.
تهیونگ که از توی آینه حواسش به ری‌اکشن جونگکوک بود ، تکخندی زد و گفت : فهمیدم که خیلی خوبه ، فقط اگه بالاتر لباس رو هم نگاه کنی ، ممنونت میشم ، فقط پایین لباس مهم نیست ، بالاش هم مهمه.
تهیونگ چندبار جونگکوک رو صدا کرد ولی وقتی ری‌اکشنی از پسر ندید ، تکخندی زد و کامل به سمت پسر بزرگتر چرخید و دست راستش رو به سمت صورت پسر برد و چونه اش رو توی دست گرفت و خواست حرفی بزنه که جونگکوک با این کار پسر کوچکتر به خودش اومد و سریع گفت : چیه ؟ چیزی گفتی ؟
تهیونگ خنده ی ریزی به حرف پسر بزرگتر کرد و گفت : نه چیزی نگفتم ولی تو با چشمات داشتی باسنمو سوراخ می‌کردی جونگکوک شی.
جونگکوک به حرف پسر خندید و سعی کرد به روی خودش نیاره که دیکش مقدار کمی سفت شده.
پسر بزرگتر سعی کرد بحث رو منحرف کنه ولی با حرفی که ناخودآگاه زیرلب زد ؛ به جای اینکه بحث رو بپیچونه بیشتر گند زد.
پسر درحالی که چشماش دوباره روی باسن پسر کوچکتر بود ، زیرلب گفت : شبیه هلوی تازه اس‌.
تهیونگ اول تعجب و بعد یک‌دفعه به حرف جونگکوک بلند خندید که پسر بزرگتر از خنده ی پسر کوچکتر کمی از جا پرید و متعجب بهش نگاه کرد.
پسر کوچکتر کمی دیگه خندید و بعد در حالی که سعی می‌کرد نفسش رو از خنده ی زیاد جا بیاره ؛ رو به پسر بزرگتر گفت: می‌دونم باسنم خوش فرمه ، با تلاش خودم اینجوری شده.
پسر بعد از حرفش نیشخندی زد و درحالی که ابروش رو بالا می‌انداخت، گفت : حالا نظرت در مورد لباس خوابم چیه؟
جونگکوک یک‌بار دیگه با دقت، لباسی که توی تن تهیونگ بود رو نگاه کرد و گفت : خیلی قشنگه، ولی به نظرم این لباس خواب رو برای پارتنرت بپوشی، بهتره تهیونگ شی.
تهیونگ شونه اش رو در جواب حرف جونگکوک بالا انداخت و گفت : من مشکلی ندارم این لباس رو توی خونه ام بپوشم.
جونگکوک چشمی از حاضرجوابی پسر کوچکتر چرخوند و گفت: تو در صورتی می‌تونی این لباس رو بپوشی که یک دختر توی خونه ات نباشه تهیونگ شی!
تهیونگ از حرف جونگکوک که به شدت منطقی بود ، حرصش گرفت و چشمی چرخوند و گفت: من این لباس رو می‌خرم و توی خونه هم می پوشمش.
جونگکوک وقتی دید مرغ تهیونگ یک پا داره ؛ ابروهاش رو توی هم کشید و با کمی عصبانیت که از لحنش مشخص بود رو به پسر کوچکتر گفت: من نمی‌زارم اینجوری جلوی نینا بگردی.
تهیونگ پوزخند واضحی به حرف جونگکوک زد و گفت : تو کی باشی که بخوای اجازه بدی یا ندی؟
جونگکوک از لجبازی پسر حرصش گرفته و درحالی که دستش رو مشت کرده بود با لحن تندی رو به پسر کوچکتر گفت : من هیچ نسبتی با تو ندارم و برای من هم مهم نیست که چجوری می‌گردی اما اون دختر اگه تو بخوای...
جونگکوک لحظه ای سکوت و بعد با انگشت به لباس خواب پسر اشاره کرد و دوباره ادامه داد و گفت : اینجوری جلوش بگردی ، قطعا معذب میشه، حداقل به خاطر دختر بودنش باید مراعتش رو بکنی تهیونگ شی.
تهیونگ وقتی دید پسر بزرگتر داره منطقی حرف می‌زنه و این لباسی که الان تنش هست بیش از حد سکسیه و اصلاً نباید با این لباس جلوی هیچ جنس مخالفی بود ، اما باز هم با جونگکوک لجبازی کرد و گفت : من این لباسایی که برای پرو آوردم رو پسندیدم جونگکوک شی یا این ها رو برای من می‌خری یا میرم به نینا میگم که من و تو توی رابطه‌ی واقعی نیستیم.

---------------------------pinky--------------------------
امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشید 🥹
با ووت و کامنت بهم انگیزه بدید 💕

pinky ( صورتی )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora