𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟖: °•𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐏𝐚𝐫𝐭•°

129 4 2
                                    

آهنگ پیشنهادی این پارت:
A Lonely Night By The Weeknd

.

.

.

تهیونگ دقیقا مثل یه ماهی‌ای شده بود که چشماش از سرش بزرگتره!

دوتا چشمی که تعجب رو به خوبی نشون میدادن… و دستایی که بی‌حرکت کنار بدنش مونده بودن.

جونگکوک بغلش کرده بود؟ ازش خواسته بود که لمسش کنه؟ داشت گریه میکرد؟…

بین تمام اون اشکایی که داشت می‌ریخت یه زمزمه‌ی کوتاه شنید:
"تا الان کجا بودی لعنتی؟"

.

"میشه بگی چرا میخوای دوباره به من نزدیک بشی و زندگیم رو خاکستر کنی؟"

پسر کوچکتر با بغض و صدایی بم و خش‌دار براثر گریه‌های مداوم توی بغل تهیونگ، پرسید و بینی‌ش رو با حالت بانمکی بالا کشید.

"جونگکوکا… چرا فکر میکنی هرکی که میخواد وارد زندگیت بشه، قراره تورو بشکنه؟"

"انقدری که زندگی برام غافلگیری‌های دردناک داشته، بیشتر مواقع کم میارم! به"قدری خسته میشم از وضعیتی که توش قرار دارم و تظاهر‌های مسخره و لبخند‌هایی که فقط هیوری میدونه چه غم تیره رنگی پشتش مخفی شده، که فقط قلبم باید خاموش بشه و بزاره خارج از این دنیای فانی نفس بکشم و شاد باشم."

دروغ بود اگه تهیونگ درکش نمیکرد!
اون پسر برای این چیزا خیلی کوچیک بود؛ چرا باید دنیا اون روی کثیف و وحشتناکش رو بهش نشون میداد؟ مگه چیکار کرده بود که داشت با این زندگی نکبت‌بار و مزخرف تاوان پس میداد؟

"هیونگ!"

پسر بزرگتر برای لحظه‌ای ماتش برد. اون الان هیونگ صدا زده شده بود؟ برای اولین بار تو زندگیش؟

"هی-..هیونگ؟ تو الان به من گفتی هیونگ؟"
"خب مگه هیونگِ من نیستی؟"

چی باید میگفت؟ درسته که هیونگش بود. هیونگ هم یه کلمه‌ی عادی بود و نیازی به داغ کردن نداشت! اما وقتی از زبون اون پسر کوچولو شنیده میشد، تمام مقدسات تهیونگ زیر سوال میرفت.

"بزار حدس بزنم، شق کردی با لقب هیونگ؟ آره ته‌ته‌هیونگی؟"

زمستون نبود که تب کنه و مریض بشه، تابستون هم نبود تا گرما زده بشه… پس چرا کل تنش داشت توی آتیش میسوخت؟

"جونگکوک! میخوای منو دیوونه کنی؟"
"مگه تو همین الانشم دیوونه‌ی من نیستی؟"

باز هم چشمای از حدقه بیرون زده. چطوری اون فسقلی انقدر رو داشت؟

"لابد الان تو ذهنت به من گفتی فسقلی؟! درسته هیونگ؟"

چرا یهو دمای اون مکانی که توش بود رفت بالا؟ اگه لخت مادرزاد هم میشد دمای بدنش پایین نمیومد،‌ پس باید چیکار میکرد؟

"𝐀𝐒𝐋𝐄𝐄𝐏"(VKOOK) Where stories live. Discover now