زن به اسامی تمام امگاها و آلفاهای دختری که از خاندانش جمع آوری شده بود، نگاه کرد.
" باورم نمیشه، حس میکنم خاندانم داره روبه انقضا پیش میره که اینقدر تعداد کمه "پیشکار زن آهی کشید
" بانوی من شما باید کسی رو انتخاب کنید که همه ی معیارهارو داشته باشه "وانگ می در حال اتمام لیست بود که ناگهان نامی او را جلب خود کرد
" وانگ ییبو؟ "وانگ می اخم ریزی کرد. نام ییبو در خاندانشان فقط یکبار آن هم برای یک نفر استفاده شده بود
" این پسر ارباب لوهان و وانگ یانگه؟ "زن پیشکار همانطور که نشسته بود کمی خود را جلو کشید
" بله بانوی من، اون یه امگاست و اونطور که اطلاع دارم در حال یادگیری علم پزشکیه "وانگ می انگشت اشاره اش را بر روی نام پسر کشید
" آهه، یعنی اون پسر عموزاده ی منه "وانگ یانگ عموزاده ی وانگ می، تا مدت ها پزشک قصر بود. وانگ می باورش نمیشد که آنقدر از خانواده اش دور شده که الان آن ها را به یاد آورده است
" چرا تا الان این پسرو ندیدم؟ "" بانوی من! ارباب لوهان ارتباطشون رو از مدت ها پیش با قصر قطع کردن و در هیچ کدوم از جشن ها شرکت نکردن "
ملکه زانواش را راست کرد و بازویش را برای تکیه، روی آن گذاشت
" من باید اونو ببینم! "زن خدمتکار با تعجب سر بلند کرد
" ولی بانوی من گزینه های دیگه ای هم هستن "ملکه وانگ هیسی کشید و به زن نگاه کرد
" بانو شو من باید کسی رو برای همسری پسرم انتخاب کنم که از تربیتش مطمئن باشم، وانگ یانگ و لوهان از شایسته ترین افراد خاندان من هستن، این پسر خون دونفر اون هارو توی رگ هاش داره، درسته که وانگ یانگ مدت ها پیش مرده ولی با شناختی که در گذشته از لوهان دارم مطمئنم که اون به خوبی این پسر رو تربیت کرده "ملکه یکی از اسامی ای که به نام دختر آلفایی بود را نشان بانو شو داد
" ببین! این دختر یکی از وزیران قصره ولی پدرشو میشناسم، مطمئنم اگه انتخاب بشه با اینکه از خاندان منه ولی از قدرت فقط برای بیشتر شدن ثروتش استفاده میکنه، یا این یکی... "زن نام فرد دیگر را برد
" این فرزند بزرگترین تاجر بیجینگه ولی تا چه اندازه میتونم ضمانت کنم که در صورت انتخاب شدنش بتونه مطیع جان باشه و فقط بخاطر کمک به جان کنارش باشه و اونو آروم کنه؟ "ملکه لیست را بر روی میزش کوبید
" من روحیه ی جان رو میشناسم، اون به کسی نیاز داره تا همراهش باشه، جان نمیتونه همسری داشته باشه که در خفا فقط به فکر قدرت و ثروت باشه "بانو شو سری به نشانه ی فهمیدن حرف های ملکه تکان داد
" ولی بانوی من شما چطوری میخواین متوجه بشین که وانگ ییبو انتخاب درستیه "
VOCÊ ESTÁ LENDO
moon stone ( سنگ ماه)
Fanficعشقی میان امگایی زیبا و ولیعد کشورش... سختی هایی که در این مسیر بر سر راهشان ایجاد می شود. 🦋 امپراطور سهون که قصد دارد از فرزند و همسرش مراقبت کند... شیائو جان که به هیچ عنواننمی تواند از وانگ ییبو دست بردارد... عاشقانه ای در دل دو امپراطوری بزرگ...