روی میز کاریش نشسته بود و مشغول انجام کارهاش بود اما ناخواسته هی نگاهش میرفت به طرف میز خالی روبهروش که جای سوهو بود.
سه روز بود که اون سرکار نیومده. احتمال میداد که شاید دلیل نبودش به خاطر خونه جدید و اسباب کشی باشه اما هنوز هم ناخواسته نگرانس بود. چند دفعه هم با تلفن سوهو تماس گرفته بود اما گوشیش خاموش بود.
توی افکار خودش بود که دید جونگین داره از جلوش رد میشه. فرصت رو غنیمت دونست.
پس سریع صداش کرد
-جونگین شی!جونگین که حواسش به کاغذهای توی دستش بود با شنیدن صدای جونمیون که صداش میکرد رو به اون کرد
~ جونمیون شی! مشکلی پیش اومده؟
-عام راستش نه ، فقط سوهو شی امروز نیستن اتفاقی افتاده؟ احیانا به خاطر خونه جدیدشون و اسباب کشی نیومدن؟
~عا سوهو؟ هاها نه به خاطر اون نیست. فک کنم نشنیدی ولی اون قراره حدود یه ماهی روی یه پروژه با یکی دیگه کار کنه و خب همونطور که میدونی وقتایی هم که رو پروژه کار میکنه نمیاد سرکار و خب واسه همینه. اگه کاری باهاش داری میتونی زنگ بزنی بهش
-اوه نه نه کاری نداشتم فقط چون خیلی کم مرخصی میگیره برام عجیب بود که سه روزه نیومدن. راستش بهشون زنگ زدم اما تلفنشون خاموشه...
~خاموشه؟ هومم...
عاها! یادم اومد! راستش سوهو موقع پروژه ها همیشه خیلی جدی میشه برای همین خیلی وقتا گوشیشو خاموش میکنه تا تمام حواسش رو بده به کارش. اما خب یه گوشی دیگه داره که این موقعها ازش استفاده میکنه واسه کارای مهم. شماره اون گوشیش رو میخوای بهت بدم؟-اوه... میدونستم که سوهو شی وقتی صحبت کار میشه خیلی دقیق و جدی میشن ولی نمیدونستم تا این حد...
و نه ممنون الان احتمالا سرشون شلوغه پس همون بهتر که بهشون زنگ نزنم!..~هوم پس هر جور خودت مایلی من فعلا برم!
-اوه البته، ممنونم!
حرف جونگین توی ذهنش تکرار شد..تا یک ماه پروژه داره...
برای جونمیون، سوهو یه همکار و دوست خوب بود. با اینکه جونمیون خیلی مهربونه و با همه کنار میاد اما کسی نیست که بتونه تمام همکاراش رو دوست خطاب کنه. البته که جونگین هم جزو دوست های اون به حساب میومد اما سوهو کسی بود که همیشه هوای جونمیون رو داشت، مخصوصا روزهای اولی که کارآموز بود و نمیتونست همه کاراش رو درست انجام بده.
این سه روز که سوهو نبود برای جونمیون، زمان خیلی آروم میگذشت. همیشه وقتی سوهو بود زمان ناهار و استراحت رو باهم حرف میزدن و خستگیشون در میرفت اما الان که اون نبود، احساس تنهایی میکرد و فهمیدن اینکه تا یه ماه قراره تنها بمونه براش سخت بود. شاید بهتر بود شماره رو از جونگین میگرفت.
میخواست به طرف اون بره که گوشیش زنگ خورد و با دیدن مخاطب لبخند بزرگی زد.
«سهونیم🧡»
کسی که توی این پنج ماهی که قرار میزاشتن دلیل خوشحالی قلب جونمیون بود.
بدون فوت وقت تلفن رو جواب داد
-سهونییی
°میونا میدونم سرکاری فقط زنگ زدم که بگم دلم برات تنگ شده..
جونمیون با خوشحالی خندهی شیرینی کرد.
-ولی ما که همین صبح همدیگه رو دیدیم!
°دقیقا! چیکار کردی باهام که قلبم انقدر بیجنبه شده و هر لحظه دلتنگت میشه؟
سهون داشت سعی میکرد که لحنش شاکی بنظر برسه و این از نظر جونمیون خیلی دوست داشتنی بود
-هوم نمیدونم شاید طلسمت کردم؟!
جونمیون معمولا ادم خیلی مودب و ساکتی بود و کمتر کسی میتونست این وجه اون رو ببینه و البته که سهون از اینکه جزو اون معدود افراد به حساب میرفت خوشحال بود.
°میونا
-هوم؟
°دوست دارم ، بیشتر از هر چیز و هر کسی توی دنیا
جونمیون میتونست حس کنه که تپش قلبش سریعتر شده. بعد از گذشت چند ماه هنوز هم مثل بار اول با شنیدن این جمله قلبش بی جنبه میشد و باعث میشد لپاش گل بندازن
-منم سهونی ، تو با ارزشترین و عزیزترین کس من هستی. دوستت دارم.
°فک کنم بهتره قطع کنم
جونمیون از حرف ناگهانی سهون جا خورد
-چیزی شده؟°میخواستی بعد گفتن حرفات چیزی نشه؟ بهت که گفتم این قلب بیجنبهس حالا تو هی گوش نده.
حرفای سهون همیشه باعث لبخندش میشدن.
-اینطوری نکن سهونی شب میبینیم همو خب؟ فعلا بیا به کارمون برسیم
°حیف که پشت گوشی هستیما وگرنه نمیتونستی دست به سرم کنی فعلا خدافظ عزیزم...
تماس قطع شد اما لبخند روی لب جونمیون هنوز باقی بود~~~
------
×سهون شی امکانش هست یه نگاهی هم به اینا بندازی ممنونم.
°حتما مشکلی نیست!
با لبخند کیوتی گفتمثل همیشه شنیدن صدای منبع آرامشش جونمیون، انرژی لازم برای ادامه دادن کار رو بهش داده بود پس مشکلی نداشت حتی با اضافه کاری!
--------
عزیزان امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشین
بالاخره یه کوچولو هونهو هم سلام دادن😁
ببخشید این پارت هم کوتاه شد:(
قلم من هنوز کم و کسری زیاد داره از اونجایی که یجورایی دومین بوک من حساب میشه
ممنون که با همه اینا دوسش دارین^^
با ووت و کامنتاتون خوشحالم میکنین💞
YOU ARE READING
If I could be you
Fanfictionجونمیونا، نگاه من همیشه به تو بود در حالی که تو داشتی به اون نگاه میکردی، یعنی هیچوقت امکانش نبود که کسی که با عشق بهش خیره بودی ، من باشم؟ couple: HunHo genre: romance, angst ، slice of life