=سلام سوهو شی از دیدنتون خوشحالم! امیدوارم که همکاری خوبی داشته باشیم روی این پروژه! من جانگ ییشینگ هستم!+سلام همونطور که میدونین کیم سوهو هستم! منم مشتاق همکاری با شما هستم!
^ولی سوهو شی شما میخواستی مرخصی بگیری مطمئنی مشکلی نداری؟ اگه نمیتونی به یکی دیگه هم میتونم بسپرمش ولی خب امیدوارم که تو قبولش کنی!
سوهو با اینکه از لحاظ روحی حال خوبی نداشت و کار منطقی این بود که پروژه رو رد کنه در کمال تعجب به طرف رئیس لی برگشت و گفت
+مرخصی رو میتونم بعدا بگیرم و خب مشکلی با قبول کردن پروژه ندارم به هر حال تجربه من هم بیشتره نسبت به باقی کارمندا و
رو به لی کرد و گفت
+از اونجایی که احتمالا ییشینگ شی هم جزو کارمندای خوب بخش خودش هست پس احتمال میدم که پروژه به خوبی پیش بره درست نمیگم؟
سوهو نمیدونست چرا داشت دلایل خودش رو برای قبول کردن پروژه توضیح میداد. میخواست خودش رو قانع کنه؟ چون اون قرار بود مرخصی بگیره ولی حالا...
رئیس لی که از شنیدن حرف سوهو خوشحال شده بود و بنظر هم میرسید که عجله داره سریع گفت
^خب خب خیلی خوبه از اونجایی هم که ییشینگ از قبل میدونست و پروژه رو قبول کرده بود اطلاعات مربوط به پروژه رو بهش فرستادم و خب باقی کارا رو بهتون میسپارم.
برای این پروژه ۳ هفته زمان هست ولی خب اگه نتونستین تا اون موقع تمومش کنین هم مشکلی نیست ولی حداکثر سعی کنین توی یک ماه تمومش کنین.
و همین پس فعلا میتونین برین اگه باز هم سوالی داشتی یا مشکلی پیش اومد بهم اطلاع بدین.بعد از سر جاش بلند شد و به طرف خروجی حرکت کرد.
ییشینگ که تا اون لحظه ساکت بود با لبخندی رو به سوهو کرد
=خب همونطور که اقای لی گفتن اطلاعات مربوط به پروژه دست منه پس میتونیم بعدا یک جایی رو مشخص کنیم و درباره پروژه صحبتامون رو بکنیم
+ اوه درسته پس بعدا میبینمتون
بعد هر سه از دفتر خارج شدن و ییشینگ بعد خداحافظی کوتاهی از اونها جدا شد.
جونگین که تا اون لحظه چیزی نگفته بود با کمی تعجب از سوهو پرسید
~هی هی سوهویا مثلا رفته بودیم مرخصی بگیریما ولی جای اون یه پروژه هم افتاد تو بغلت. مطمئنی مشکلی نداری؟ فکرشو نمیکردم قبول کنی...
+چی؟ آه هوم رفتیم مرخصی بگیریم...
جونگین که متوجه شد حواس سوهو جای دیگهایه اروم روی شونهش زد
~حواست کجاست؟ خوبی؟
+اره اره خوبم راستش خودمم نمیدونم چرا ولی اون لحظه احساس کردم که باید پروژه رو قبول کنم اون پسره ییشینگ بنظر کارمند خوبی میومد قبلا دربارش شنیده بودم از همکارای بخش مارکتینگ پس خب-
~هی هی یعنی الان چون فقط کسی که قراره باهات رو پروژه کار کنه ادم خوبیه قبولش کردی؟ پس خودت چی؟ مطمئنی میتونی بدون هیچ مشکلی پروژه رو جلو ببری؟ میدونی که اگه رد میکردی هم رئیس کاری نداشتا.
سوهو سریع با لحن قاطعی گفت
+البته که میدونم و خب فقط به خاطر همکارم نبود! بنظرم بهتره برای اینکه کمتر به شکست عشقیم فکر کنم و غصه بخورم سرمو با یه چیز دیگه گرم کنم همین!جونگین چشماشو ریز کرد و نگاه مشکوکی بهش انداخت
~تا همین چند دیقه پیش که میخواستی مرخصی بگیری و به بدبختیات فکر کنی حالا چی شد که نظرت عوض شد؟
+گفتم که به هر حال باید قبولش کنم پس هر چه زودتر بهتر!
و قبل از اینکه جونگین بتونه چیزی بگه به طرف میز کاریش حرکت کرد.
اما خب جونگین به این راحتی ها بیخیال نمیشد.اون بهتر از هر کسی سوهو رو میشناخت و لحن صحبت اون بهش میفهموند که یک جای کار میلنگه اما خب تا میخواست بره تو فاز کارآگاهیش صدای زنگ گوشیش اون رو از عالم افکارش بیرون کشید.
~کیونگسویاااا
-----------------------
بعد از خداحافظی کوتاهی از سوهو فاصله گرفت و به طرف خروجی راه افتاد.
وسط راهش بود که یادش افتاد شماره سوهو رو نگرفته. به هر حال اونها قرار بود با هم کار کنن پس قطعا نیاز میشد. دوباره به طرف جایی که سوهو بود به راه افتاد که شنیدن کلمهای اون رو سر جای خودش ثابت کرد.+....بنظرم بهتره برای اینکه کمتر به شکست عشقیم فکر کنم و غصه بخورم سرمو با یه چیز دیگه گرم کنم همین!
لبخندی که تا اون لحظه روی لبش بود مثل پرندهای از روی لباش پر کشید و باعث شد سریع تا حد امکان از اونجا دور بشه...
-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ-
خب خب سلام دوستان این هم پارت جدید امیدوارم که دوستش داشته باشید.
خب بنظرتون دلیل ناراحت شدن شینگ چیه👀
و همچنین چرا سوهو قبول کرد که پروژه رو انجام بده؟🫡
منتظر کامنتا و نظراتتون هستم🌚
CZYTASZ
If I could be you
Fanfictionجونمیونا، نگاه من همیشه به تو بود در حالی که تو داشتی به اون نگاه میکردی، یعنی هیچوقت امکانش نبود که کسی که با عشق بهش خیره بودی ، من باشم؟ couple: HunHo genre: romance, angst ، slice of life